در انتظار موعود حقیقی

موعود+انتظار+مهدی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ربا از دیدگاه قرآن و روایات

15 آذر 1395 توسط رويا براتي

ربا از دیدگاه قرآن و روایات

به نقل از “ندای یک بسیجی": دفتر نشر آثار استاد منظوری امام زاده این بار برآن شد تا پژوهشی باعنوان ربا از دیدگاه قــرآن و روایـات که توسط استاد گـرانقدرحجت الاسلام والمسلمین منظوری امام زاده تالیف گردیده را نشر دهد این مقاله توسط علیرضا منظوری امام زاده و سرکارخانم دکتر هدیه رماحی تدوین و ویراستاری شده و در اختیار عموم قرار گرفته امید است مورد توجه و استفاده همگان واقع گردد.

در محضر استاد عزیزمان حجت الاسلام والمسلمین منظوری امام زاده پیرامون :

ربا از دیدگاه قرآن و روایات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

یمحق الله الربا[۱]

خداوند ربا را نابود می‌کند.

معنی لغوی:

ربا= ربو. در اصل به معنی زیادی و بالا آمدن چیزی را گویند. به تپه و برآمدگی‌ها زمین از این جهت(ربوه) می‌گویند که نسبت به اطرافش بلندتر است. معامله ربوی را از آن جهت (ربا) گویند که نسبت به اصل سرمایه زیادتر است.[۲]

از این واژه به این معنی درچهار سوره، طی شش آیه، هشت بار در قرآن یاد شده است.

ربا، تصرف مال دیگران به باطل است.

دین مبین اسلام در عین حالی که مالکیت خصوصی را قبول دارد، تعریف دلبخواه مالک در مالش را قبول ندارد.

در نگاه اقتصادی اسلام، به دست آوردن پول و ثروت و نگاه‌داشتن و به مصرف رساندن آن شامل مقرراتی است که تخلف از آن مقررات منجر به سلب مالکیت یا سلب استقلال در تصرف مال توسط مالک می‌شود.

قرآن کریم یکی از موارد مقررات در تجمیع ثروت را پرهیز از باطل گرایی می‌‌داند و می‌فرماید:

{لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل}[۳]

«اموال یکدیگر را بین خود و به باطل نخورید»

اکل: یعنی خوردن ولی در این آیه کنایه از هر گونه تصرف است.

اموال: شامل هر چیزی است که مالکیت در آن تصور شود. و مالکیت‌آور باشد.

بینکم: نسبت دادن اموال به مردم دلالت بر اصل مالکیت در اسلام را دارد.

باطل: در مقابل حق است یعنی عملی که غرض صحیح عقلایی بر آن مترتب نباشد. و این معنی عام است که در ربا معامله و داد وستد می‌تواند موارد زیادی را شامل شود. از جمله تصرف مالِ غیر از راه‌دزدی، کم‌فروشی، غصب، غش در معامله و … و ربا.

بنابراین معنی آیه شریفه این می‌شود که:

در هر یک از اموال مردم، هرگونه تصرف غیر عقلایی از جمله ربا ممنوع و خلاف حق می‌باشد. ممکن است سوال شود : چرا در داد و ستد‌ها ربا باطل و غیر عقلایی است؟

پاسخ روشن است زیرا: ربا از جنبه‌های اقتصادی، اجتماعی، و اخلاقی مفسده‌انگیز است و هر چیزی که در جامعه ایجاد فساد کند باید پاکسازی شود.

فساد ربا از جنبه اقتصادی

از نظر اقتصادی ربا دارای مفاسد و آثار سوء فراوان در جامعه است از آن جمله:

ربا وسیله ثروتمندان برای استثمار و استغلال ضعیفان است.
ربا تبدیل شدن پول و سرمایه از وسیله به هدف است.
ربا برهم زننده موازنه اقتصاد صحیح در جامعه است.
ربا تعطیل کننده بازار جحارت و داد و ستدهای مشروع است.
ربا مانع شکوفایی ابتکار است و استعدادها خلاق در رباخوار و ربا دهنده است.
ربا نوعی بیماری اقتصادی است که اگر درمان نشود، اقتصاد جامعه به تباهی کشیده خواهد شد.
فساد ربا از جنبه اجتماعی

آنچه از آثار سوء با از جنبه اقتصادی به عرض رسید می‌توان به نوعی از آثار سوء ربا از جنبه اجتماعی هم به حساب آورد. به علاوه از مهم‌ترین و در عین حال خطرناک‌ترین فساد ربا در جامعه ایجاد دو گروه: اقلیت بی‌نیاز و اکثریت نیازمند است.

که امروزه از آن به عنوان فاصله طبقاتی یاد می‌شود. فاصله‌ای که منشأ همه انحرافات و مفاسد اجتماعی است. فاصله‌ای که اگر به سر پنجه تدبیر پر نشود و همه ارزش‌های انسانی را در خود فرد خواهد برد. و از اجتماع چنان خواهد ساخت که علی (ع) می‌فرماید:

اَضرِبْ بِطَرفِکَ حَیثُ شِستَ منَ الناس، فَمَل تُبصِرُ الّا فقیراً یکابِدُ فَقراً اَو غنیّاً بَدَّل نِعمَه الله کُفراً اَو بخیلاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللهِ وفْراً اَو متمّرداً کأنَّ بِإذنِه عَنْ سَمعِ المواعِظِ وقراً[۴]

و چه مظفره دردناک و چه اجتماع ننگینی. هرجا که نظر می‌اندازی، از سوئی مستمندی را می‌بینی که با فقر و بی‌نوایی دست به گریبان است و از سوی دیگر توان‌گری که نعمت خدارا به صورت کفران آمیزی در هوا و هوس خود صرف می‌کند و یا بخیل آزمندی که حقوق الهی را درباره بندگان او دریغ کرده به روی هم انباشته است و یا سرکشی که گوش او از شنیدن پند و اندرز‌‌ها کر است؟!

فساد ربا از جنبه اخلاقی

اسلام دین برادری و اخوت است. و هر رابطه مودت آمیز که بین برادران وجود دارد باید بین مسلمانان وجود داشته باشد این پیام قرآن است که:

{انّما المؤمنون اخوه}[۵]

«مومنان برادر یکدیگرند»

حضرت امام صادق ع فرمودند:

اَلمؤمن أخوالمؤمنْ، عَنَه و دلیلَهُ، لا یَخونُهُ و لا یظْلِمُهُ و لا یَغُشُّهُ و لا یَعِدُهُ عِدَهّ فیَخلَفُه[۶]

مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنمای او است هرگز به او خیانت نمی‌کند و ستم روا نمی‌دارد و با او غش و تقلب نمی‌کند و هر وعده‌ای را که به او دهد تخلف نمی‌کند.

قرآن کریم با لحن‌های مختلف و متنوع و در عین حال محرک احساسات بدین موضوع تشویق فراوان نموده است تا جایی که رسیدگی به مؤمنان در حدّ ایثار را از ویژگی‌های مؤمنان راستین دانسته و می‌فرماید:

{و یؤثرون علی انفسهم ولوکان بهم خصاصه}[۷]

«و آنها را برخود مقدم می‌دارند هرچند ـ خودـ شدیداً نیازمند باشند»

در شأن نزول این آیه شریفه چنین آمده است:

کسی خدمت پیامبر| آمد و عرض کرد: گرسنه‌ام، پیغمبر دستور داد، از منزل غذایی برای او بیاورند، ولی در منزل حضرت غذا نبود. حضرت فرمود:

چه کسی امشب این مرد را میهمان می‌کند؟

مردی از انصار اعلام آمادگی کرد و او را به منزل خویش برد. اما جز مقدار کمی غذا برای کودکان خود چیزی نداشت.

سفارش کرد غذا را برای میهمان بیاورید و چراغ را خاموش کرده و به همسرش گفت: کودکان را هرگونه ممکن است چاره کن تا خواب روند. سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بی‌آنکه چیزی از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تکان می‌دادند. میهمان گمان کرد آنها نیز همراه او غذا می‌خورند. و مقدار کافی خورد و سیر شد. و آنها شب گرسنه خوابیدند.

صبح خدمت پیامبر(ص) آمدند. پیامبر نگاهی به آنها کرد و تبسمی فرمود: آیه فوق را تلاوت کرد و ایثار آنها را ستود.

در روایاتی که از طرف اهل بیت رسیده می‌خوانیم: میزبان علی(ع) و کودکان به فرزندان او. و کسی که کودکان را گرسنه خواباند بانوی اسلام فاطمه زهرا (س) بود.[۸]

با توجه به مطالب فوق که صفحه‌ای کتاب قطور توصیه‌ها و سفارشات اسلام در این باب است آیا رباخواری با روح اسلام و مسلمانی، اخوت و برادری، انفاق و ایثار، رحم و مروت سازگاری دارد؟

آیا ربا آفت ارزش‌های انسانی و اخلاقی در جامعه نیست؟

تعریف ربا و اقسام‌ آن

قبل از بررسی (ربا) از دیدگاه قرآن کریم بهتر است بدانیم(ربا) چیست؟ و اساساً به چه نوع داد و ستدی ربا گفته می‌شود؟

فقهای امامیه ربا را به دو قسم کرده اند؟

ربای در معاملات یا ربای معاملی
ربای در وام یا ربای قرضی
و اما تعریف و اقسام ربای در معاملات یا ربای معاملی:

ربای معاملی را اینگونه تعریف‌کرده اند: فروش یک کالا به کالاهای مشابه و مماثل او با فزونی عینی یا حکمی در یکی از آن دو. همچون فروش صد کیلو گندم در مقابل ۱۲۰ کیلو گندم دیگر. در فزونی عینی

یا فروش ۲۰ کیلو گندم نقدی به ۲۰ کیلو گندم نسیه‌ای در فزونی حکمی.

به اعتقاد فقهای امامیه سبب تحقق ربا در معاملات بر وجود دو رکن است: اول: اتحاد و یگانگی عرفی میان دو کالای مبادله شده گرچه صفات و ویژگی‌های آن دو متفاوت باشند. از این رو فروش ۱۰۰ کیلوبرنج مرغوب به ۱۲۰ کیلو برنج نامرغوب معامله‌ای ربوی شمرده می‌شود. دوم : هر دو کالای مبادله شده باید از کالاهایی باشد که واحد فروش و تبدیل آنها وزن یا حجم یعنی کیلو و پیمانه بوده باشد. اما اگر واحد فروش آنها تعداد و شمارش عددی «همچون تخم مرغ، سکه، اسکناس و…» بوده باشد فروش دو کالای مشابه با فزونی یکی از آنها «همچون فروش یک تخم مرغ به دو تخم مرغ» سبب حدوث معامله‌ی ربوی نخواهد شد.

معیار پیمانه‌ای یا وزنی یا عددی بودن کالا به نظر مشهور فقهاء امامیه عرف عقلاء در روابط اقتصادی و معاملات تجاری میان خود می‌باشد.

موارد استثناء در ربای معاملی

اصل اولی آن است که مطلق معاملات ربویه حرام و ممنوع و باطل باشد. لیکن از این اصل کلی مواردی استثناء شده است. که به رغم ربا بودن اصل معامله، شرع مقدس ربوی بودن را از آن برداشته است این موارد عبارتند از:

الف: معامله ربوی میان پدر و فرزند. پدر و فرزند هر یک می‌تواند از دیگری ربا بگیرد ولی بین مادر و فرزند ربا حرام است.

ب: معامله ربوی میان زن و شوهر

ج: معامله ربوی میان برده و آقایش ـ عبد و مولی.

د: معامله ربوی میان مسلمان و کافر حربی به شرط این که طرف گیرنده اضافه مسلمان باشد نه کافر. این حکم در مورد کافر ذمی صدق نمی کند یعنی مسلمان نمی‌تواند از کافر ذمی ربا بگیرد و اما تعریف و اقسام ربای در وام یا ربای قرضی:

مقصود از ربای قرضی اضافه ای است که در قرض با پیش‌شرط قبلی از وام گیرنده دریافت می‌شود.

ربای قرضی دارای دو رکن اساسی است: اول : شرط بازپرداخت اضافه از سوی وام گیرنده، دوم: انتفاع و سودیابی وام دهنده.

ربای قرضی دارای انواعی است از آن جمله:

الف: اضافه عینی، همچون پرداخت ۱۰۰ کیلو گندم به عنوان قرض و شرط بازپرداخت به ۱۱۰ کیلو. یا وام و قرض دادن مبلغ هزار تومان به شرط بازپرداخت ۱۱۰۰ تومان.

ب: اضافه حکمی، همچون پرداخت ۱۰۰ کیلو برنج نامرغوب به عنوان قرض به شرط بازپرداخت ۱۰۰ کیلو برنج مرغوب.

ج: شرط اضافه غیر عینی و حکمی. همچون بازپرداخت قرض و شرط انتفاع و بهره‌برداری از کتاب یا خانه وام گیرنده و یا شرط انتفاع شخص ثالث.

تماس این انواع معاملات ربای قرضی، حرام و ممنوع و باطل می‌باشد.[۹]

بنابراین اگر کسی مبلغی پول به صاحب خانه‌ای بدهد و در مقابل از خانه‌اش استفاده کند بدون این که وجهی به عنوان کرایه پرداخت کند. ربا و نامشروع است. و این چیزی است که متأسفانه بسیار در جامعه رایج است.

مسئله:

در صورتی که بدون شرط پرداخت اضافی، قرض کننده خود مقداری اضافی به قرض دهنده بپردازد مانعی ندارد. و جزء ربا به حساب نمی‌آید ـ بلکه مستحب است که قرض کننده در برابر احسانی که قرض دهند در حق او کرد برای تشویق او به قرض دادن، مقداری به عنوان هدیه به وی بپردازد.[۱۰]

اکنون که آشنایی اجمالی با تعریف ربا و اقسام و آثار آن پیدا کردیم ببینیم دیدگاه قرآن در مورد ربا چیست؟

تحریم ربا قبل از اسلام

{واخذهم الربوا و قدنهوا عنه و اکلهم اموال الناس باالباطل}[۱۱]

«و همچنین به خاطر ربا خواری در حالی که از آن نهی شده بودند و خوردن اموال مردم به باطل»

قوم یهود به خاطر سرکشی‌های خود در مقابل فرمان خدا از قسمتی چیزهای پاکیزه و حلال محروم شده و بر آن حرام گردید. از جمله سرکشی‌های آنان حلال شمردن ربا و خوردن مال مردم به باطل بود.

از این آیه شریفه موارد زیر استفاده می شود:

ربا در ادیان قبل از اسلام هم حرام و خداوند از آن نهی کرده بود.
ربا خواری تصرف مال مردم به ناحق است.
یهود ربا را حلال کرد و خدا هم قسمتی از حلال‌ها را بر آنان حرام کرد.
آیا ربا مانند بیع است؟

{قالو انما البیع مثل الربا و احل الله البیع و حرم الربا}[۱۲]

«گفتند بیع هم مانند ربا است در حالی که خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام نموده است»

انسان‌های گنهکار برای توجیه گناه خود آگاه متشبث به عذرهای بدتر از گناه می‌شوند. وقتی از یک ربا‌خوار بپرسید: چرا ربا می‌خوری؟ چرا سرمایه‌ات را در راه معامله حلال به کار نمی‌اندازی در پاسخ می‌گوید: ای بابا چه فرقی می‌کند همه معامله است. این‌هم نوعی خدمت به جامعه است.

در حالی که چنین نیست!بلکه بین بیع و ربا تفاوت فاحشی است که یک نمونه بارز این تفاوت را آیه فوق چنین بیان می‌کند که:

{احل الله البیع و حرم الربا}

«خدا بیع را حلال کرده و ربا را حرام»

آیا بین چیزی که حلال است با چیزی که حرام، هیچ تفاوت نیست؟ آیا ادعای پوچ رباخوار می‌تواند حرام خدا را حلال کند؟ یا حلال و حرام را در یک سطح مساوی‌ قرار دهد؟!

آیا ربا مانند صدقه است؟

{یمحق الله الربا و یربی الصدقات}[۱۳]

«خداوند ربا را نابود می‌کند و صدقات را افزایش می‌دهد»

یمحق: از ماده (محق) به معنی نقصان و زوال تدریجی است. چنان که «اربا، یربی» نمو و رشد تدریجی است.

صدقه: که جمع آن صدقات است. به مالی گفته می‌شود که انسان در راه خدا می‌دهد واجب باشد یا مستحب.

یکی از دلایل رباخواران در موجّه جلوه دادن عمل خلاف خود همین است که می‌گویند:

همچنانکه صدقات خدمت به نیازمندان است ربا نیز نوعی خدمت به نیازمندان است. ولی این ادعا با آنچه آیه شریفه فوق به عنوان آثار صدقات و ربا بیان کرده مخالف است زیرا آنچه از صدقات باقی می‌‌ماند. در دنیا و آخرت به تدریج رو به افزایش است. ولی آنچه از ریا باقی می‌ماند رو به زوال و نابودی است. ایجاد امنیت از مهم‌ترین آثار جامعه‌ای است که در آن صدقات رایج گردد و این امنیت به اشکال محبت و اظهار ارادت و دوستی نسبت به صدقه دهنده ظهور پیدا می‌کندو به تدریج تقویت می‌یابد. برعکس ایجاد ناامنی از مهم‌ترین آثار جامعه‌ای است که در آن ربا رایج گردد و این ناامنی به اشکال کینه و عداوت و اظهار تنفر و دشمنی نسبت به رباخوار ظهور پیدا می‌کند و به تدریج محبوبیت خود را از دست می‌دهد.

بنابراین جان و مال افراد و نیکوکار و خیّر همواره تحت حمایت مردمی از هرگز ندی در امان است. ولی جان و مال افراد رباخوار همواره در معرض خطر غارت و چپاول مردمی قرار دارد که زمین خورده رباخواران هستند.

ربا به هر اندازه که باشد حرام است.

{یا ایها الذین آمنوا الا تأکلو الربوا اضعافاً مضاعفه و اتقوالله لعلکم تفلحون}[۱۴]

«ای کسانی که ایمان آورده اید ربا را چند برابر نخورید از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید»

اضعاف: جمع (ضعیف) به معنی چند برابر. مضاعفه، مصدر باب مفاعله است، و وصف است برای اضعاف.

از خاصیت ربا این است که چون زمان پرداخت آن فرا رسد و بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد سود آن افزایش می‌یابد تا آنکه گاه همه دارائی بدهکار را فرا می‌گیرد و او را از زندگی ساقط می‌سازد.

از مفهوم آیه فهمیده می‌شود که تنها این گونه ربا «ربای مضاعف» حرام است و ربای غیر مضاعف یعنی مثلاً یکبار سود ربوی گرفتن حرام نیست!! در حالی که چنین نیست ربا به هر اندازه چه مضاعف و چه غیر مضاعف حرام است و آیه فوق هم با حرام دانستن ربای مضاعف نمی‌خواهد ربای غیر مضاعف را استثناء کند بلکه این تعبیر یا در مقام بیان ربای فاحش است یا در مقام بیان ربای غالب و یا هر دو.

ربای فاحش به این معنی که سیر ربا به طور تصاعدی بالا می‌رود. بنابراین سود ربا به هر اندازه چه از نوع فاحش چه از نوع غیر فاحش، چه از نوع غالب و چه از نوع غیر غالب حرام و مورد نهی خداوند قرار گرفته است.

رباوار محبوط شیطان است

{الذین یأکلون الربا لا یقومون الاکما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس}[۱۵]

«کسانی که ربا می‌خورند بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی بر اثر تماس شیطان تعادل خود را از دست داده باشد»

خبط: به معنی زدن کسی یا چیزی به طور نامنظم مثل زدن شاخ و برگ‌های درخت با عصا.

مس: دست زدن وبه معنی لمس کردن است با این تفاوت که لمس برای یافتن چیزی است هر چند که یافت نشود.[۱۶]

از این آیه شریفه استفاده می‌شود که رباخواران مخبوط شیطانند. یعنی شیطان به سر و روی آنان دست کشیده لذا تعادل خود را به هنگام برخاستن «یعنی انتخاب راه صحیح زندگی» از دست داده اند. و به جای راه مستقیم به بیراهه می‌روند و در نهایت سر از ناکجاآباد در خواهند آورد.

نکته قابل توجه:

خبط، به همان معنایی که عرض شد تنها یک بار در قرآن آمده و آن هم در مورد رباخواران است که توسط شیطان صورت می‌گیرد. و شیطان جز با رباخوار، با هیچ گناهکار دیگری به شکل خبط برخورد نمی‌کند. و این نوع برخورد شیطان با رباخوار شاید به خاطر این باشد که رباخوار با این کار نظم عمومی به ویژه نظم اقتصادی جامعه را به هم می‌زند. لذا خود باید گرفتار زندگی نامنظم و پر از اضطراب در دنیا و آخرت گردد.

رباخوار از خدا نمی‌ترسد

{یا ایها الذین امنوا اتقو الله و ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین}[۱۷]

«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و آنچه از ربا باقی مانده رها کنید اگر ایمان دارید»

قبل از نزول این آیه رباخواری در بین مردم رواج داشته است با نزول این آیه، ربا اکیداً نهی شد بنابراین هر کس بعد از نزول این آیه ربا را ترک نکند مؤمن نیست زیرا ربا با روح ایمان مغایرت دارد. لذا مؤمن ربا نمی‌خورد و چون ربا خورد مومن نیست. مفاضاً بر این رباخوار از خدا نمی‌ترسد، زیرا اگر از خدا می‌ترسید ربا نمی‌خورد. بنابراین ترک ربا از لوازم ایمان به خدا و تقوای الهی است.

اعلام جنگ خدا با رباخواران

{فان لم تفعلو فأذنوا بحرب من الله و رسوله}…[۱۸]

«اگر ترک ربا نکنید پس آماده جنگ از سوی خدا و پیامبر او باشید»

الف: اعلام جنگ، نشان‌دهنده شدت دشمنی اعلام کننده نسبت به طرف مقابل است.

ب: در قرآن خدا جز با رباخواران با هیچ گروه دیگری اعلام جنگ نکرده است.

با این دو مقدمه به این نتیجه می‌رسیم که:

اولاً : ربا بدترین گناه است

ثانیاً: ربا خوار دشمن‌ترین دشمنان خدا است.

ثالثاً: طرف مقابل رباخوار، خدا و پیامبر او است.

ربا، در سخنان حضرات معصومین:

رسول گرامی اسلام فرمودند:

مَن اَکَلَ الرِّبا مَلَأَ اللهُ بَطنَهُ نارَ جَهَنََّمَ بقَدرِ ما اَکلَ قإن کَسَبَ مِنه مالاً لم یَقبَلِ الله شیئاً من عَمَلِه و لم یزل فی لعنه اللهِ و مَلائِکتِه مادامَ مَعَه قیراطٌ[۱۹]

هر کس ربا خورد خداوند شکم او را از آتش دوزخ به آن اندازه که ربا خورده است پر کند. و اگر مالی از این رهگذر بدست آورد ـ و انفاق کند ـ خداوند چیزی از عمل او را نخوهد پذیرفت . و تاوقتی که نیم دانگ از ربا در مالش باشد، همیشه در زیر پوشش لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.

شرّ المکاسب کسبُ الرِبّا[۲۰]

بدترین کسب‌ها، کسب ربوی است.

انَّ اللهَ عزَّوَجل لَعَنَ آکِلِ الرّبا و مُوَکلِّهِ و کاتِبَهُ و شاهِدیهِ[۲۱]

همانا خداوند عزوجل رباخوار، ربا دهنده، نویسنده و شاهد آن را لعنت کرده.

الرّبا سبعونَ جُزءً فأیسَرُها مثلِ اَن یَنکَحَ الرَّجُل اُمَّهُ فی بَیت اللهِ الحرام[۲۲]

گناه رباخواری هفتاد جزء است که آسانترین جزء آن چون زنا کردن مرد با مادر خود در بیت‌الله الحرام است.

حضرت علی(ع) می‌فرماید:

معاشر الناسِ أَلفِقه ثمَّ المَتجَر و اللهِ للّربا فی هذه الأمه أخفی من دبیبِ النّمل علی الصّفا[۲۳]

ای مردم، اول احکام ـ تجارت ـ را فرا گیرید پس تجارت کنید، به خدا سوگند ربا در این امت پنهان‌تر از حرکت مورچه بر روی سنگ صاف است.

فَما جاعَ فقیرٌ الّا بما مُتِّعَ به غَنیُّ و الله سائِلُهُم عن ذلک[۲۴]

هیچ تهیدست محرومی گرسنه نمی‌شود مگر آنکه نصیب او در خوشگذرانی ثروتمندی صرف می‌گردد و خداوند این طبقه را مورد مؤاخذه قرار خواهد داد.

من لَم یَتفقّه فی دینِه ثُّّمَ اتّجر ارتَطَم فی الربا ثم ارتَطَمَ[۲۵]

هر کس دانش در دین خویش نداشته باشد ـ احکام حلال و حرام را یاد گیرد ـ و آنگاه به تجارت پردازد همواره در ربا فرو خواهد رفت.

حضرت امام صادق(ع):

بَلَغَ ابا عبد اللهِ عَن رَجلِ انّه کان یأکل الرّبا و یسّمیه اللّبا. فقال لئن امکنی الله منه لأحضر بّنَ عُنقَه[۲۶]

به حضرت امام صادق(ع) خبر دادند که مردی ربا می‌خورد و آن را به حساب عقل و زیرکی خود می‌گذارد.

امام فرمود: اگر خداوند مرا بر او مسلط می‌کرد گردنش را می‌زدم ـ او را می‌کشتم ـ

حضرت امام رضا(ع):

اِعلم یَرحَمَک الله انّ الربا حرامٌ سحُتٌ من الکبائرِ و فیّما قدوعدَ اللهَ علیهِ النّار فنعوذُ ـ بالله ـ مِنها و هو محرّم علی لسان کلّ نبی و فی کل کتابٍ[۲۷]

بدان خدایت رحمت کند که به طور مسلم و با حرام است و از گناهان کبیره و از چیزهایی است که خداوند به خورنده آن وعده آتش جهنم داده و ما از آتش جهنم به خدا پناه می‌بریم. و ربا از نظر همه پیامبران الهی و کتب آسمانی حرام است.

 نظر دهید »

هشت آیه از آیات قرآنی در مورد ربا گفته شده است

15 آذر 1395 توسط رويا براتي

 

هشت آیه از آیات قرآنی در مورد ربا گفته شده است که ما در اینجا به یکایک آنها می پردازیم:

1- «و ما اتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلایربوا عندالله و ما اتیتم من زکوة تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون» (24)

«و آن سودی که شما به رسم ربا دادید که بر اموال مردم رباخوار بیفزاید نزد خدا هرگز نیفزاید و آن زکوتی که از روی شوق و اخلاص به خدا به فقیران دادید ثوابش چندین برابر شود و همین زکات دهندگان هستند که بسیار دارایی خود را افزون کنند.»

2- «و اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اکلهم اموال الناس بالباطل و اعتدنا للکافرین منهم عذابا الیما» (25)

«و هم بدین جهت که ربا می گرفتند در صورتی که از ربا خوردن نهی شده بودند و هم از آن رو که اموال مردم را به باطل می خوردند به کیفر رسند و ما برای کافران آنها عذابی دردناک مهیا ساخته ایم.»

3- «یآ ایها الذین امنوا لاتاکلوا الربوآ اضعافا مضاعفة و اتقوالله لعلکم تفلحون، و اتقوا النار التی اعدت للکافرین، و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» (26)

«ای کسانی که به دین اسلام گرویده اید ربا مخورید که دایم بهره بر سرمایه افزایید تا چند برابر شود از خدا بترسید و ترک این عمل زشت کنید باشد که سعادت و رستگاری یابید، و بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران افروخته اند و از حکم خدا و رسول او فرمان برید باشد که مشمول رحمت و لطف خدا شوید.»

در بررسی تفسیر این آیات می توان دریافت که ربا حرام است و قرآن مسلمانان را از آن برحذر داشته است؛ ولی در آیه 39 از سوره روم با بیان ملایمتر و در قالب مقایسه آن با زکات و اشاره به پاداش معنوی زکات، با رباخواری به مخالفت برخاسته است.

چیز دیگری که از این آیه می توان استنباط کرد، نیازمندی و فقر قرض گیرندگان است. قرآن می فرماید که به جای قرضهای ربوی، بهتر است به نیازمندان زکات بدهید. بدین ترتیب، هم شما مسئولیت اجتماعی خود را انجام داده اید و موجب خشنودی پروردگار شده اید و هم باری از مشکلات آنها را برداشته اید و این مسیری است در جهت برابری و عدالت اجتماعی و رضایت پروردگار.

آیه دوم بیشتر می خواهد یهودیان را سرزنش کند؛ با اینکه رباخواری در دین یهود حرام شده، آنها به این عمل زشت دست می زدند و اموال مردم را به صورت باطل می خوردند؛ خداوند به عذاب سخت و شدید بشارتشان می دهد، طبعا این عبارت، به حرمت ربا و پیامدهای رباخواری اشاره دارد.

در آل عمران(3): 130 - 132 بر حرمت رباخواری تاکید دارد و رباخواران را به عذاب بیم می دهد که برای کفار آماده شده است. بنابراین، در حرمت ربا هیچ گونه تردیدی وجود ندارد. اما در رابطه با ربای «اضعافا مضاعفة» برخی از مفسران، آن را به «ربح مرکب» تفسیر کرده اند که بعد از پایان دوره اول و تداوم قرض، در مرحله بعد بر سود نیز ربا تعلق می گیرد و این موجب تراکم سرمایه می شود؛ بعد از چند دوره بدهی چند برابر و موجب ورشکستگی بدهکار خواهد شد. (27)

گروهی دیگر از مفسران منظور از ربای «اضعافا مضاعفة»، ربای جاهلی می دانند که قبلا توضیح داده شد؛ یعنی اگر شخص صد درهم به دیگری وام می داد، در پایان مهلت، اگر بدهکار قادر به بازپرداخت نبود، تقاضای مهلت می کرد. بر اساس این دیدگاه، وام دهنده در ابتدا سودی مطالبه نمی کرد؛ در پایان مهلت، اگر بدهکار قدرت پرداخت بدهی خود را داشت، بدون اضافه می پرداخت؛ در صورت ناتوانی از بازپرداخت، از طلبکار تقاضای مهلت در برابر تعهد پرداخت بیشتر را می کرد «زدنی فی الاجل و ازیدک فی المال» یا طلبکار از او می خواست: «اتقضی ام تربی» «بدهی ات را می پردازی یا بر مبلغ آن اضافه می کنی؟»

اگر معاملات به صورت کالا بود؛ مثلا شتربچه یک ساله را بدهکار بود در پایان مهلت و عدم توان بدهکار در بازدهی قرض، در برابر تمدید زمان و مدت دین، شتر بچه یک ساله تبدیل به دو ساله، در صورت تمدید مجدد تبدیل به شتر سه ساله می شد؛ این قسم دیگری از «ربای جاهلی» بود. بنابراین، منظور از ربای «اضعافا مضاعفة» ربای جاهلی به این معنا می باشد. (28) طبق این نظر، برخی از علمای اهل سنت، بهره بانکی را حرام نمی دانند.

4- «الذین یاکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربا و احل الله البیع و حرم الربا فمن جآئه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و امره الی الله و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» (29)

«کسانی که ربا می خورند به پا نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان دیوانه و آشفته حال شده است. به دلیل آن است که گفتند: بیع همانند رباست (تفاوتی میان آن دو نمی بینند) در حالی که خداوند بیع را حلال و ربا را حرام کرده است. کسی که اندرز الهی به او رسید، دست از رباخواری کشید؛ سودهایی که در گذشته به دست آورده مال اوست. خداوند او را می بخشد، اماکسی که مجددا به رباخواری برگردد، در آتش دوزخ جاودان گرفتار می ماند.»

5- «یمحق الله الربا و یربی الصدقات و لله لایحب کل کفار اثیم» (30)

«خداوند ربا را نابود می کند و صدقات را افزایش می دهد و انسان ناسپاس و گنهکار را دوست ندارد.»

6- «یآ ایها الذین امنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربآ ان کنتم مؤمنین» (31)

«ای ایمان آورندگان، از خدا بترسید، اگر ایمان به پروردگار دارید، آنچه از ربا باقی مانده رها کنید.»

7- «فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلکم رؤس اموالکم لاتظلمون و لاتظلمون» 279 بقره(32)
«اگر دست از رباخواری نکشید، بدانید که با خدا و رسول او به جنگ برخاسته اید و اگر توبه کنید، اصل سرمایه از آن شماست. در این صورت نه ستم کرده اید و نه ستم شده اید.»

ربا خواري = اعلان جنگ با خدا و رسولش

در حقيقت ، مخالفت با حكم خداوند است كه حرمت آن صريحاً در آيه ي 130 آل عمران تشريع شده است :

يَااَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنُوا لاتَأكُلُوا الرِّبا . . . از طرف ديگر رباخواري ، مخالفت با رسول خداست چون آن جناب حكم خدا را تبليغ مي كردند .

پس رباخـوار در واقع به مخالفت با خـدا و فـرستاده ي او بـر خاسته است . اين معني جنگيدن رباخوار با خـدا و رسول خـدا مي باشد .

امّا جنگيدن خدا و رسول اكرم با رباخوار معنايش اين است كه رسول خدا به امر او، رباخوار يا هر كس
از مسلمانان كه حكمي از احكام را نمي پـذيرد او را مجبور به تسليم كنـد اگر تسليم شد كه هيچ وگرنه مسلمانان را مأمور كند تا با او جنگ كنند تا تسليم خدا شود .

8- «و ان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون» (33)

«اگر بدهکار قدرت پرداخت بدهی خود را ندارد به او تا زمان توانایی بازپرداخت، مهلت دهید ولی اگر ببخشید کار بهتر است.»

شان نزول آیات ربا (بقره (2): 275 - 280): پدر خالد بن ولید از قبیله «ثقیف» طلب ربوی داشت قبل از مرگ به او وصیت کرده بود که بگیرد. خالد خدمت پیامبر(ص) رسید موضوع را با آن حضرت مطرح کرد؛ این آیات بر پیامبر نازل شد و حضرت او را از دریافت مطالبات ربوی برحذر کرد. (34)

بنو عمرو بن عمیر بن ثقفی که مسلمان شده بود، از بنی مغیرة از طایفه مخزوم طلبی ربوی داشتند. بنی مغیرة با آگاهی از حرمت ربا در اسلام، از پرداخت دین خود، امتناع ورزیدند. طرفین شکایتشان را پیش حاکم مکه، عتاب، بردند. عتاب بن اسید نامه ای به پیامبر(ص) نوشت و مساله را برای آن حضرت توضیح داد. در آن موقعیت آیه «و ذروا ما بقی من الربا» نازل شد. (35) این نظر در تفسیر المیزان نیز تایید شده است. (36)

در هر صورت، بدون تردید رباخواری از نظر قرآن حرام است. وعده آتش برای رباخواران، وضعیت نامتعادل و جن زده آنها، فرمان دوری گزیدن و نگرفتن ربا به مؤمنان، نافرمانی از دستور او در مورد ترک ربا به معنای اعلان جنگ با خدا و پیامبر(ص) است؛ همه حکایت از شدت حرمت ربا دارد. هرچند در رابطه با مصادیق ربا اختلاف نظرهایی وجود دارد که در جای خود بحث خواهد شد.

 نظر دهید »

آيين بهائيت چيست؟ چگونه شکل گرفت و عقائد آنها چگونه است؟

15 آذر 1395 توسط رويا براتي

آيين بهائيت چيست؟ چگونه شکل گرفت و عقائد آنها چگونه است؟


بهائى‏گرى فرقه‏اى منشعب از بابى‏گرى است. بنيانگذار آن ميرزا حسينعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال 1233 در تهران به دنيا آمد و در شمار نخستين گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب ميرزا يحيى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشينى باب را كرد و چون در آن زمان بيش از نوزده سال نداشت برادرش ميرزا حسينعلى (بهاءاللَّه) زمام كارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابيان به ناصرالدين شاه تيراندازى كردند و چون شواهدى بر نقش حسينعلى در اين كار وجود داشت، در پى دستگيرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفير و دولت روس از او حمايت كردند و به اين وسيله از مرگ نجات يافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه‏اى به سفير روس از وى و دولت روس قدردانى كرد. در بغداد كنسول دولت انگليس و نماينده دولت فرانسه با او ملاقات كرد و حمايت دولت‏هاى خود را به او ابلاغ كرده و تابعيت انگلستان و فرانسه را به او پيشنهاد نمودند. ميرزا يحيى (صبح ازل) نيز مخفيانه به بغداد رفت. در اين هنگام بغداد، كربلا و نجف مركز اصلى فعاليت بابيان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بيان» يا «من يُظهِرُهُ اللَّه» آدمكشى‏هاى شديدى بين بابيان رواج يافت. نزاع بين حسينعلى و ميرزايحيى بر سر اين ادعا موجب افتراق بابيان به دو فرقه بهائيه (پيروان حسينعلى) و ازليه (پيروان ميرزايحيى) شد. گفته شده است كه در پى اين منازعات ميرزايحيى برادرش بهاءاللَّه را مسموم كرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پايان عمر به رعشه دست مبتلا بود.
ميرزاحسينعلى پس از اعلام «من يُظهِرُهُ اللهى» خويش ادعاى الوهيت و ربوبيت نمود. او خود را «خداى خدايان، آفريدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقيقى»، «رب مايُرى‏ و مالا يُرى» ناميد. پيروانش نيز پس از مرگ وى قبر او را قبله خويش گرفتند.
او افزون بر ادعاى ربوبيت، شريعت جديد آورد و كتاب «اقدس» را نگاشت. بهائيان آن را «ناسخ جميع صحائف» مى‏دانند. او كتاب‏هاى ديگرى نيز نوشته است كه پر از اغلاط املايى و انشائى است. مهمترين كتاب او «ايقان» است كه به خاطر وجود اغلاط بسيار در زمان حياتش مورد تصحيح و تجديد نظر قرار گرفت.

فرقه‏هاى بابى و بهائى :
بعد از اعدام سيد على محمد، بابيت به سه فرقه تقسيم شد و بعد از مرگ بهاءاللَّه نزاعى بين دو برادر (عباس افندى و محمد على) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقه ديگر افزوده شد، در نتيجه مجموعاً پنج فرقه شدند :
1 . ازليه (به رهبرى ميرزا يحيى نورى، صبح ازل )،
2 . بهائيه (به رهبرى ميرزا حسين على، بهاءاللَّه )،
3 . بابيه خالص (فقط رهبرى سيد على محمد باب را قبول دارند )،
4 . بابيه بهائيه عباسيه (قبول رهبرى عبدالبهاء عباس افندى )
5 . ناقضون (اتباع ميرزا محمد على، برادر عبدالبهاء )(1) .

عقايد بهاييت :
چندى از عقايد و احكام بهائيت عبارت است از:
1 . با ظهور سيد على محمد باب اسلام پايان گرفته و اينك دين جديد ظهور كرده و مردم بايد همگى بهايى شوند(2) .
2 . پنهان كردن دين (تقيه) ضرورى است.
3 . روزه نوزده روز است، قبل از عيد شروع و به عيد نوروز ختم مى‏شود .
4 . نماز جماعت باطل است مگر در نماز ميت .
5 . قبله مرقد بهاءاللَّه در شهر عكا است .
6 . حج براى مردان واجب است و بر زنان واجب نيست. «حج» در خانه‏اى كه بهاء در آن اقامت داشته، يا در خانه‏اى كه سيدعلى محمد باب در شيراز در آن سكنى داشته است به جا آورده مى‏شود .
7 . اعياد عبارت است از :
- عيد ولادت باب، اول محرم .
- عيد ولايت بهاء، دوم محرم .
- عيد اعلان دعوت باب، پنجم جمادى .
- عيد نوروز(3)،
8 . نماز پنج تكبير دارد و در دو وقت خوانده مى‏شود: يكى هنگام تولد و ديگرى هنگام مرگ .
عبادتگاه‏ها طبق وصيت بهاء بايد از نه مناره و يك گنبد تشكيل بشود. اين عبادتگاه‏ها در فرانكفورتِ آلمان، سيدنى در استراليا، كامپالا در اوگاندا، ليميت در شيكاگو، پاناماسيتى در پاناما و دهلى‏نو در هندوستان است(4) .
همچنين در فروع تعاليم بهائيت به احكامى برمى‏خوريم كه بعضى از آنها عبارت است از :
- ازدواج با محارم غير از زن پدر، حلال مى‏باشد . (يعنى با حكم بر حرمت ازدواج با زن پدر، ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و ديگران حلال مى‏گردد! )
- معاملات ربوى آزاد و حلال است .
- تمام اشياء حتى خون، سگ، خوك، بول و… پاك است .
- حجاب زنان ملغى مى‏باشد .
- دخالت در سياست ممنوع مى‏باشد .
در بررسى عقايد، احكام و تاريخ بهائيت به روشنى معلوم مى‏گردد كه استعمار براساس برنامه و طرح از پيش تعيين شده‏اى، به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دين اسلام و نفى و انكار نبوت، امامت، معاد و تعاليم و قوانين و احكام مقدس و نورانى قرآن پرداخته است. آنان ابتدا ادعاى نيابت خاص حضرت حجت(عج )، پس از آن ادعاى مهدويت، سپس ادعاى نبوت و در آخر ادعاى الوهيت و نسخ اسلام مى‏نمايند! در پى آن به هدم و نابودى آثار اسلام فرمان مى‏دهند و به ساختن كعبه جديد! در شيراز اهتمام مى‏ورزند و با آداب و ادعيه و ذكر و زيارتنامه‏هاى استعمار ساخته به طواف بر گرد آن مى‏پردازند! و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى‏دهند و چون همواره از تعاليم و آموزه‏هاى سياسى اسلام و تشيع رنج برده‏اند، از اصل ورود و دخالت در سياست را ممنوع اعلام مى‏نمايند!
بدين ترتيب همه زمينه‏ها آماده و مهيا مى‏شود تا مبانى و اركان اعتقادى و ارزش‏هاى اخلاقى و پايبندى‏هاى معنوى متزلزل شوند و وحدت و يكپارچگى مسلمانان به تفرقه و تشتت تبديل گردد و از قدرت بى‏نظير مذهب تشيع و مراكز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بيدار و آگاه كه مدافعان راستين اسلام و سنگرهاى مستحكم دفاع از هويت دينى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى‏باشند، كاسته شود و راه‏هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى صاف و همواره گردد .
كتاب‏هاى بهائى‏ها عبارتند : 1 . الاتقان ؛ 2 . اشراقات والبشارات والطرزات ؛ 3 . مجموعه الواح مباركه، كه وصاياى بهاء به پسران خود مى‏باشد ؛ 4 . كتاب شيخ ؛ 5 . الدرر البهية ؛ 6 . الحجج البهية ؛ 7 . الفرائد ؛ 8 . فصل الخطاب 9 . اقدس .

 نظر دهید »

فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟

15 آذر 1395 توسط رويا براتي

فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟ 


آیا وهابيت یک فرقه دست‌ساز است؟ آیا اصولا ارتباطی میان این فرقه با اسلام وجود دارد؟ فرق وهابیت با اهل سنت چیست؟ آیا وهابیت فقط با شیعیان سر ناسازگاری دارد؟ برای آشنایی با این فرقه ساخت انگلیس با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.
گروه گزارش ویژه مشرق - اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می‌شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده‌ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه‌هایی است که خود را منتسب به حنبلی‌ها می‌دانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته‌اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه‌ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده‌اند.
الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛

1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):

احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار می‌آید که در ربیع الاول 164ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفته‌ها و نوشته‌های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته‌اند.

احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهام‌بخش نهضت مذهبی و محافظه‌کارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر می‌کرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی می‌داند.

ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت می‌دانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.

آرامگاه محمد ابن حنبل

هيئت استفتاي دائمي وهابيان: «بناي بر قبور بدعت منكر است

كه در آن غلو در تعظيم صاحب قبر، راهي بسوي شرك است و بايد تخريب شود»

همزمان با خلافت متوکل در 232ه.ق وضع اصحاب حدیث یکباره تغییر کرد و به علت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی می‌نماید که احمد نیز در دستگاه خلافت عزتی یافته باشد. امامت احمد در عقاید در عصر متوکل سبب شد که سایر فرقه‌های اهل حدیث، تحلیل روند و نام و نشانی از آنان باقی نماند. به خصوص که خلفای عباسی، از متوکل به بعد، حمایت کامل خود را از احمد و شاگردان او دریغ نکردند و آنچه را احمد در عقاید و احکام گفته بود، دربست پذیرفتند. طبعا محدثان دیگر که غالبا زندگی آنان از طریق حکومت‌ها اداره می‌شد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقیده، به تدریج نابود گشتند.

ابن حنبل پس از 77 سال زندگی در دوازدهم ربیع الاول 241ه.ق پس از یک دوره بیماری نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وی را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاریخ زندگانی وی، گواهی می‌دهد که مقاومت احمد در راه عقیده‌اش، عواطف مردم را به سوی او جلب کرد و به تدریج میان اهل سنت به مقام امامت در عقیده رسید و توانست عقاید اهل تسنن را طبق روایتی که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبی که وی بانی آن شد به نام خود وی «حنبلی» نام گرفت.

حدیث‌گرایی این گروه در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده، سبب نفی هرگونه عقل‌گرایی، ضدیت با رأی و مخالفت با هرگونه چند و چون در احادیث موجود شد.

در واقع، نسل نخست اهل حدیث از استنباط‌های فقهی پرهیز می‌کردند و بطور عمده خود را محدث می‌شناختند. این مسئله در مورد احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حدیث در دیدگاه‌های خود حنبلی شدند.(حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بی تا، بی جا،ص108)

1.2.ابن تیمیه:

احمدبن تیمیه، در دهم ربیع الاول 661ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. این شهر در سال‌های پیش از تولد وی و در دوران کودکی‌اش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراین، مردم شهر از جمله عبدالحلیم پدر ابن تیمیه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.

احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاد اندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقب‌ماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان اعم از اهل شیعه و اهل سنت به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است.

از مهمترین مواردی که علما بر ابن تیمیه ایراد گرفته‌اند، عبارت بود از:

1. برای خداوند جسم قائل شده است.

2. ذات خداوند را بسان اجسام، مکان‌دار دانسته است.

3. خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده است.

4. عظمت معنوی پیامبر را پس از رحلت وی انکار کرده است.

5. زیارت و شفاعت پیامبر و اولیا و صلحا را انکار کرده است.

6. به اصحاب پیامبر اهانت کرده است.

7. مهمتر از همه اینکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.

سلفیه که پیشوای ایشان ابن تیمیه است، می‌گفتند: هر عملی که در زمان پیامبر اسلام وجود نداشته و انجام نمی‌شده است، بعدا نیز نباید انجام بشود. ابن تیمیه از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

1. هیچ فرد نیکوکار یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خداوند قرار داد،

2. به هیچ زنده یا مرده‌ای نباید پناه برد و نباید از هیچ‌کس یاری خواست،

3. به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست و نباید تعظیم کرد.

1.3.محمد ابن عبدالوهاب:

هرچند با مرگ ابن تیمیه، دعوت سلفی‌گری و احیای مکتب سلفی در عقاید به فراموشی سپرده شد، اندیشه او، در لابلای کتاب‌ها و گوشه کتابخانه‌ها باقی ماند تا روزی که محمد ابن عبدالوهاب نجدی ظهور کرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفته‌ها و نوشته‌های او را با بیان فریبنده برای مردم مطرح ساخت.

محمد ابن عبدالوهاب، در سال 1115 ه.ق در شهر عینیه تولد یافت. جد وی فردی به نام “شولمان قرقوزی” از نسل یهودیان ترکیه به نام “یهود دوغه” بود. این گروه با سابقه یهودیت به اسلام گرویدند و به ظاهر مسلمان شدند، تا شاید در حکومت عثمانی ترکیه نفوذ کنند یا شاید هم اسلام را به صورتی دیگر مشکوک و مشوش سازند.

جد محمد ابن عبدالوهاب، فردی به نام “شولمان قرقوزی” از نسل یهودیان ترکیه نام “یهود دونمه” بود.

شولمان جد عبدالوهاب، در شهر بورسا به خرید و فروش هندوانه و خربزه مشغول بود. اما چون از شغلش راضی نبود، همانند برخی دیگر از یهودیان مسلمان شده به تجارت دین و دین‌فروشی متمایل می‌شود. او تصمیم می‌گیرد که به سلک علمای دین در بیاید و به صورت رسمی عالم دین شود تا نفوذ و مقامی یابد. او رهسپار سوریه شده اما پس از مطرح کردن مسائل جدید و شناخته شدن، طرد می‌شود و مجبور می‌شود تا از آنجا به مصر، سپس مکه و بعد به مدینه برود. پس از اخراج شدن از مدینه، رهسپار نجد می‌شود و در آنجا کاملاً ماهیت خود را مخفی کرده و خود را به عنوان “سلاله” از قبیله “ربیعه” جا زده و نام عربی سلیمان را برای خود برمی‌گزیند.

پدر محمد در شهر عينيه امور شرعی، قضایی و تدریس را بر عهده داشت. محمد از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید سنت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدرش که خود از علمای حنبلی محسوب می‌شد، فرا گرفت.

عبدالوهاب به تحصیل علوم دینی می‌پردازد و به شغل قضاوت مشغول می‌شود. محمد فرزند عبد الوهاب پس از پایان دروس مقدماتی برای تحصیل راهی مدینه می‌شود. در دوران تحصیل در مدینه گه گاه مطالبی بر زبانش جاری می‌شد که از عقاید خاصی حکایت داشت. به طوری که اساتید وی نسبت به آینده‌اش نگران شده و می‌گفتند اگر او خود به تبلیغ دین بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد. پس از مدتی به بصره سفر نمود و در آنجا عقاید و رسومات اسلامی مردم را به سخره گرفت و به قدری بر این عمل خود پافشاری کرد که اهل بصره او را از شهر اخراج کردند. غالب شرح‌حال‌نویسان درباره محمد بن عبدالوهاب یادآور می‌شوند که از همان جوانی سخنان زننده‌ای از او شنیده می‌شد و ‌غالباً به مطالعه زندگی‌نامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند مانند مسیلمه کذاب و سجاج و اسود و عنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت.

محمد از دوران نوجوانی و جوانی، به مطالعه زندگی نامه مدعیان دروغین نبوت

همچون مسیلمه کذاب، سجاع، اسود عنسی و طلیعه اسدی، علاقه خاصی نشان می‌داد و عقاید و رسوم اسلامی مردم را به سخره می‌گرفت.

استادان او از همان دوران کودکی آثار گمراهی، سستی عقل و عقب‌ماندگی دِماغی و تفکری را در او یافتند. پدر او عبدالوهاب در فرزندش احساس انحراف و ضلالت می‌کرد و پیوسته او را سرزنش کرده و مردم و خانواده‌اش را از او بر حذر می‌داشت.

محمد ابن عبدالوهاب، در جامعه قبیله‌ای و عشیره‌ای نجد نشو و نمو یافت و به علت عقاید حنبلی پدرش و نیز شغل وی که قضاوت و تدریس بود، به مطالعه فقه حنبلی و کسانی که در این‌باره اقداماتی انجام داده بودند، بویژه ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و همچنین ابن عبدالهادی علاقه‌مند شد. لذا به دنبال کسب آگاهی بیستر از آراء و عقاید اشخاص مذکور و نیز اطلاع از جو فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شام و عراق که تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی قرار داشتند به آن مناطق سفر کرد.

سفر ابن عبدالوهاب به ایران و تاریخ آن در منابع تاریخی اواسط قرن دوازدهم هجری قمری، به وضوح آمده است. میرزا ابوطالب اصفهانی هم که تقریبا معاصر محمد ابن عبدالوهاب بود، به مسافرت او به اصفهان و تحصیل علم و حکمت در آن شهر و رفتن وی به اکثر بلاد عراق و خراسان تا سرحد غزنین اشاره کرده است. نکته جالب در این سفر آن است که شیخ محمد ابن عبدالوهاب حکمت شرق و ساختن تفنگ و قسمتی از فنون جنگ را فرا گرفته است. شاید بتوان این نظریه را در اینجا مطرح ساخت که غرض اصلی ابن عبدالوهاب از سفرهایی که به مناطق و نواحی تحت سلطه امپراتوری عثمانی و نیز ایران داشته، پی بردن به میزان قدرت و تسلط آن امپراتوری بر مناطق تحت حاکمیتش و نیز وضعیت موجود در ایران بوده است تا با آگاهی از این جریان در آینده به سهولت بتواند به اندیشه‌هایش جامه عمل بپوشاند.

آغاز مأموریت جاسوس‌های انگلیسی در دولت‌های اسلامی

در سال 1710 میلادی وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولت‌هاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبره‌اي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.

دومين بار او به عراق رفت. در این سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جوانی جاه‌طلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيب‌جويي مي‌كند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفه‌اي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور‌، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنه‌انگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.

همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث مي‌كرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر مي‌داد او را تشويق مي‌كرد.

همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديده‌ام پيغمبر بر منبري نشسته و برای علما سخنراني مي‌كرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشاني‌ات بوسه زد و گفت: اي محمد‍! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين مي‌باشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسول‌الله من نمي‌توانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم مي‌ترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.

محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:

1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد

2. تخريب خانه خدا

3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني

4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء

5. ايجاد هرج و مرج در سرزمين‌هاي اسلامي

6. چاپ قرآن تحریف‌شده

همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي این دو مورد بسيار مي‌ترسيد.

تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه‌اي را تاسيس كرد. در اینجا ضروری است وجه تسمیه، واژه وهابی برای فرقه ساختگی محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابی از نام پدر موسس فرقه وهابی یعنی عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابیان این نسبت را صحیح نمی‌دانند.

سید محمود شکری آلوسی از طرفدارن وهابیت می‌گوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابی‌ها به ایشان اطلاق کرده‌اند. این نسبت صحیح نیست، بلکه باید به محمد که نام پیشوای ایشان است، نسبت داده شود و به آنان محمدیه بگویند….احمد امین، نویسنده معروف مصری، در این باره می گوید: محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین می‌نامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس این نام بر زبان‌ها افتاد…. خود وهابیان، فرقه وهابیت را مذهب تازه‌ای نمی‌دانند بلکه می‌گویند این مذهب، سلف صالح است و از این رو، خود را سلفیه می‌نامیدند… علت اینکه خود را سلفیه می‌نامیدند این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر اکرم و تابعین هستند.

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.

فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و بطور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم(ص) را منع کرده‌اند، از علمای حنبلی بوده‌اند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب می‌شدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی می‌دانسته و هنوز هم خود را پیرو احمد ابن حنبل می‌دانند.محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب می‌نویسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».

ميزان پيشروي وهابيت و حكومت ابن سعود از آغاز جريان وهابيت در عربستان

ب- پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت؛

با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اکرم(ص) از ظهور وهابیان در میان امت خود پیشگویی کرده است.

بخاری در صحیح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن می‌خوانند ولی از حنجره‌های آنان تجاوز نمی‌کند، آنها از دین خارج می‌شوند همانگونه که تیر از کمان خارج می‌گردد. نشانه آنان تراشیدن سر است».

قسطلانی می‌گوید:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و مابعد آن است». می‌دانیم که نجد مرکز وهابیان و موطن اصلی آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. همچنین تراشیدن موی سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانه‌های آنان است. زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده می‌نویسد: «احتیاجی به تألیف در رد وهابیان نیست، بلکه در رد آنها کفایت می‌کند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعت‌گزاران کسی به جز وهابی‌ها چنین تشابهی ندارند».

ج- تشابه وهابیت و خوارج؛

ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشه‌ها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش می‌گوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان می‌گفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را می‌ریختند، اموالشان را غارت می‌کردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت می‌دادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید…».

در ذیل به بررسی وجوه مشترک هر دو گروه می پردازیم.

1.1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:

خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله…»(انعام:57) می‌نمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان می‌دانستند.

وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمی‌دانند و آن را بدعت در دین قلمداد می‌نمایند. همچنین وهابی‌ها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد می‌کنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین می‌توانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی می‌گوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی می‌فرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود…»»

1.2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:

یکی دیگر از شباهت‌های وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند می‌توان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون می‌کشیدند و اموال آنان را به غارت می‌بردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح می‌شمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج می‌فرماید: « آنان مسلمانان را می‌کشند و بت‌پرستان را به حال خود رها می‌کنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج می‌گوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته می‌گرفتند و بر مومنین حمل می‌نمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و … را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان می‌نویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه می‌کنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز می‌دانند و می‌گویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».

1.3.مقدس مآبی و قشری گری:

خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاه‌نظر بودند، به‌گونه‌ای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب می‌ورزیدند و آن را حرام می‌دانستند. از مشخصه‌های ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را می‌تراشیدند و عده‌ای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» می‌گفتند. وهابیان نیز سرهای خود را می‌تراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.

تفاوت وهابيت و اهل سنت // آماده ارسال // رفعت نژاد

1.4. ظاهر گرایی:

خوارج در شبهه‌ها و باورهای انحرافی‌شان، به ظاهر برخی از آیات استناد جسته‌اند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشت‌هایی می‌کنند که هیچ انسان خردمندی نمی‌تواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و ده‌ها مطلب دیگر.

د- اختلاف نظرهای وهابیت و اهل سنت؛

1. به اعتقاد وهابیان هرگاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگی بالاتفاق معتقدند که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم است.

2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم نمی‌دانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد می‌کنند. محمد ابن اسماعیل صنعانی از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنیانگذاران مذهب وهابیت می‌نویسد: فقهای مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جایز نمی‌شمارند ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمی‌گشاید.

بنابراین، وهابیان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقه‌های مذاهب چهارگانه را که می‌گویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل می‌شمارند.

3. وهابی‌ها با استدلال به ظاهر برخی آیات و روایات، جسم و جهت برای خداوند اثبات کرده و به رویت حسی خداوند قائلند. در مقابل علمای اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رویت حسی خداوند را جایز نمی‌دانند.

4 . محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسیده است و از این رو، وی مسلمانان سنی و شیعه‌ای را که دیدگاه‌های او را قبول نداشتند تکفی می‌کرد؛ در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه، تکفیر اهل قبله را جایز نمی‌شمارند.

5. وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام می‌دانند، ولی مذاهب چهارگانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائلند.

6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک است، ولی حنفی‌ها و شافعی‌ها این امر را مکروه و نه حرام و شرک می‌دانند.

7. وهابی‌ها نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک می‌دانند. در حالی که اهل سنت می‌گویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفا است.

8. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم از نظر وهابیت جایز نیست ولی اهل سنت همه اینها را جایز می‌دانند.

9. وهابی‌ها ساخت بنا بر قبور را حرام ولی اهل سنت آن را مکروه می‌دانند.

ه. مواضع علمای تسنن و شیعه بر وهابیت:

هنگامی که محمد ابن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آنها دعوت کرد، گروه زیادی از علما به مخالفت با عقاید او پرداختند. از اولین کسانی که به مخالفت با وی پرداختند پدر و برادری وی بود. سلیمان ابن عبدالوهاب، در رد عقاید وی کتابی با نام صواعق الالهیه فی الرد علی الوهابه تألیف کرد. دکتر عبدالله محمد صالح می‌نویسد: « علما در طول زمان بیش از دو هزار جلد کتاب و رساله علیه افکار ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب نوشته‌اند که متاسفانه به دلایلی تعداد زیادی از آنها چنان از میان رفته‌اند که فقط اسمی از آنها باقی مانده است و با این حال، اکنون نیز حدود چهارصد نسخه کتاب و رساله از علمای اسلام در دست داریم که در موزه‌ها، کتابخانه‌ها، کلکسیون شخصی و سایر جاها از کلکته تا لندن پراکنده‌اند. متاسفانه در یک و نیم قرن اخیر به علت فشارهای مختلف مالی و سیاسی و نیز به علت غفلت مسلمانان برای چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنایات وهابیت در عراق، شیعیان به مخالفت با وهابیت پرداختند و آثار زیادی را به رشته تحریر در آورده‌اند. نخستین کتابی که عالمی شیعه در رد عقاید محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شیخ جعفر کاشف الغطا است.

جالب این است که در این مبارزه و مخالفت، علمای اسلامی چنان اتفاق‌نظر و وحدت رویه داشته اند که برای بعضی از صاحب‌نظران، مایه شگفتی و حیرت شده است. چنانکه پژوهشگر دقیق النظر سوری، دکتر عبدالله محمد صالح، در این باره می‌گوید: «… در مبارزه با فرقه‌ها و نحله‌های انحرافی، معمولا یکی از موانع وحدت‌نظر، گرایش‌های فقهی – مذهبی بوده است. چنان که در تاریخ دیده می‌شود، زیاد اتفاق افتاده که علمای یکی از مذاهب با گروهی مخالفت و مبارزه کرده‌اند و علمای مذاهب دیگر سکوت یا حتی گاهی از آن حمایت کرده‌اند. در مورد جهمیه و حشویه امر از این قرار بوده است. اما باکمال تعجب می‌بینیم در مخالفت و مبارزه با وهابیت و تفکر وهابی‌گری، وحدت‌نظر عجیبی میان علمای مذاهب مختلف اسلامی دیده می‌شود. سوای عده بسیار محدودی از حنبلی‌ها، علمای بقیه مذاهب اسلامی به اتفاق، تفکر و عقاید وهابی را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاسته‌‌اند. چنان که همین اتفاق‌‌نظر در مخالفت با احمد ابن تیمیه، بنیانگذار اصلی این تفکر، به خوبی آشکار است. در آن زمان علمای تمام مذاهب اسلامی در برابر تفکر او ایستادند و برخی اندیشه‌های او از جمله تجسم خداوندی، رویت حسی ذات او را کفر و زندقه معرفی کردند.»

مدتی است که در عربستان از علمای اهل سنت افرادی پیدا شده‌اند که با تندروی‌های سلفی‌ها و وهابیان مخالفت کرده و در برابر گزافه‌گویی آنها ایستاده‌اند. از جمله این اشخاص محمد بن علوی مالکی است که در مسجد الحرام کرسی تدریس حدیث، فقه و تاریخ را داشت. او که عالمی سنی بود پرچم مخالفت با وهابیان را در کشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و کتابهایش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار کتابهایش، وهابیان او را محاکمه و محکوم به اعدام نمودند. ایشان در یکی از کتاب‌هایش می‌نویسد: «ما به کسانی مبتلا شده‌ایم که در توزیع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصاف غیرصحیح تخصص دارند، اوصافی که لایق مسلمان شهادت‌دهنده به توحید و نبوت پیامبر اسلام نیست، مثل اینکه برخی از آنان به افرادی که مخالف خود در رأی و مذهب می‌باشند عنوان تحریف‌کننده…دجال… شعبده‌باز…بدعت‌گذار و در آخر مشرک… و کافر را اطلاق می‌کنند. این‌گونه از برخی سفیهان می‌شنویم که بصورت گسترده امثال این دشنام‌ها و فحش‌ها و الفاظ قبیح را به کار می‌برند، الفاظی که تنها از افراد کوچه و بازار صادر می‌شود، کسانی که اسلوب دعوت و طریقه ادب در مباحثه را به خوبی نمی‌دانند.». جالب است که علمای اهل سنت، تندروی‌های وهابیت را عاملی برای گسترش تشیع در جهان اسلام می‌دانند.

حسن بن فرحان مالکی که از علمای سنی و از مخالفان وهابیت به شمار می‌رود می‌گوید:«… زود است که غلو سلفی‌ها از بزرگترین اموری گردد که باعث انتقال سریع اهل سنت به سوی شیعه شود مگر آنکه عقلاء سلفی به فکر چاره برآمده و غلو و تندروی خود را از درون نقد کنند، غلوی که در وجود احادیث ضعیف و جعلی برای تأیید مذهب و تکفیر مخالفان مذهب و روش سلفی پدیدار گشته است. همچون تکفیر ابی حنیفه، احناف و تکفیر شیعه و معتزله…».

حسن بن فرحان مالکی

شیخ جمیل صدقی زهاوی در مورد وهابیت می‌گوید: خداوند وهابیت را بکشد، زیرا این فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمین را تکفیر کند گویا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفیر نمودن است و بس. می‌بینید که وهابیان کسانی را که توسط پیامبر به خداوند متوسل می‌شود تکفیر نموده‌اند. (9) این عالم اهل سنت کتابی به نام «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت نوشته است.

زینی دحلان مفتی مکه می‌گوید که سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید می‌گفت: هیچ نیازی به تالیف کتاب در ردّ وهابیت دیده نمی‌شود زیرا در ردّ آنان همین سخن پیامبر که فرمود «سیماهم التحلیق» یعنی چهره و علامت آنان این است که موی سرش را می‌تراشند، کفایت می‌کند. زیرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پیروان او سرشان را بتراشند. (10) شیخ خالد بغدادی می‌گوید: اگر کتاب‌های وهابی‌ها را به دقت مطالعه کنیم در می‌یابیم که مانند کتاب‌های لا مذهب‌ها سعی دارند که با افکار باطله‌شان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند. (11)

و. فتاوای شاذ علمای وهابی:

1. تحریم حمل جنازه با آمبولانس:

«حمل جنازه با ماشین‌هایی که مخصوص جنازه -آمبولانس- و تشییع جنازه‌ای که در ماشین است توسط مردم مشروع نیست».

2. تحریم صله ارحام در اعیاد:

«اینکه زیارت زنده‌ها به دو روز عید اختصاص داده شود، چون که نمی‌توانند در طول سال به زیارت آن‌ها بروند، بدعت است».

3. تحریم احترام به پرچم:

« برای مسلمانان جایز نیست که برای پرچم هر کشور یا سلام کشوری برخیزند بلکه این کار از بدعت‌های منکری است که در عهد رسول خدا و عهد خلفای راشدین نبوده است….».

4. تحریم نصب قاب عکس به دیوار:

«آویزان کردن تصاویر بر دیوار خصوصا تصاویر بزرگ حرام است. حتی در صورتی که برخی از جسم یا سر آن ظاهر شده باشد، چرا که قصد تعظیم در آنها ظاهر است و اصل شرک همین غلوهاست».

5. تحریم شستن دست‌ها با صابون قبل از وضو:

«شستن دست‌ها و صورت با صابون هنگام وضو مشروع نیست».

6. مبطل وضو بودن خوردن گوشت:

«اگر انسان از گوشت شتر چه نر یا ماده آن بخورد، وضویش باطل می‌شود چه خام باشد یا پخته».

7. جلوگیری از احترام به استاد:

«ایستادن دختران برای معلم زن خود، و نیز پسران برای معلم مرد، کاری است که نباید انجام گیرد و کمترین حکمی که برای آن است کراهت شدید می‌باشد».

8. گردش خورشید به دور زمین:

«ظاهرا ادله شرعیه اثبات می‌کند، که خورشید است که به دور زمین گردیده و به سبب آن شب و روز در سطح زمین پدید می‌آید .. اما آنچه را که علمای نجوم امروزه می‌گویند برای ما به درجه یقین نرسیده است و لذا بخاطر این حرف‌ها دست از ظاهر کتاب پروردگار و سنت نبی بر نمی‌داریم».

9. تحریم برگزاری روز مادر، تولد، ازدواج:

« اعیاد میلاد شخص یا اولادش یا مناسبت ازدواج و نحو آن تماما غیرمشروع بوده و به بدعت نزدیک‌تر است تا مباح‌بودن».

10. تحریم رفتن به سوی غار حرا:

«رفتن به غار حرا، از جمله شعائر حج و از سنت‌های اسلام نیست بلکه از جمله بدعت‌ها و راهی به شرک است. و لذا باید مردم را از رفتن به آن منع نمود.»

11. جهاد نکاح:

جنگ سوریه سبب شد تا نخستین بار واژه‌ای به نام جهاد نکاح به ادبیات گروه‌های سلفی وارد شود؛ جهادی که فقط مخصوص زنان است و در آن برای آسودگی خاطر سلفی‌ها، زنان خود را در اختیار آن‌ها می‌گذارند. نخستین بار هم یک روحانی وهابی سعودی این حکم را داد و بعدها منکرش شد. عمده رسانه‌ها، شروع ماجرای “جهاد النکاح” را فتوای منسوب به شیخ محمد عریفی مبلغ مذهبی اهل عربستان معرفی کرده‌اند. گفته می‌شد که شیخ عریفی در توییتر خود فتوا داده که زنان و دختران به “جهاد نکاح” بپیوندند.

به گزارش دویچه وله، اوج این ماجرا زمانی بود که بیستم سپتامبر پارسال، موضوع از سطح گمانه‌‌زنی‌‌های رسانه‌‌ای خارج شده و یک مسؤول دولتی در این زمینه ابراز نظر کرد. لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس، در برابر اعضای پارلمان این کشور خبر داد که بسیاری از زنان تونسی که برای جهاد نکاح به سوریه رفته بودند، حامله از این کشور بازگشته‌‌اند.

روزنامه تونسی «الشروق»، روز ۲۲ سپتامبر، گزارشی از جهاد نکاح منتشر کرد که در آن، با برخی دختران بازگشته از سوریه مصاحبه شده بود. این روزنامه، به روایت داستان یکی از دخترانی پرداخته که به تازگی از سوریه بازگشته است.

الشروق به نقل از یک منبع امنیتی تونسی نوشت: «زنانی بین ۳۰ تا ۵۰ ساله با روبنده در مساجد، فروشگاه‌‌های لباس مذهبی، دانشگاه‌‌ها و دستشویی‌‌های حاشیه‌ شهرها، دختران را به کلاس‌‌های مذهبی دعوت کرده تا پس از گذراندن دوره‌‌ای سه ماهه، به سوریه اعزام کنند. س.م. پس از بازگشت از سوریه می‌گوید که به همراه ۹ دختر دیگر بعد از دریافت ۱۲۰۰ دلار و با وعده‌ دریافت مبلغی ۵ برابر آن به سوریه اعزام شده است».

این روزنامه تونسی در بخش دیگری از گزارش خود می‌‌نویسد: «پدر یکی از دختران که به ایدز مبتلا شده می‌‌گوید که دخترم حامله بازگشت. او به ایدز مبتلا شده و ما کاری نمی‌ توانیم انجام دهیم مگر اینکه منتظر مرگ او باشیم».

عبدالرحمن الراشد، سردبیر نشریه «شرق الاوسط» گفته است: «وهابیون با شستشوی مغزی دختران و وعده‌‌های بهشت و حوریان بهشتی آنان را به عنوان برده‌ جنسی به سوریه می‌‌فرستند تا در خدمت سربازان باشند؛ اما این اقدام پیش از این، در دو دهه آشفتگی الجزایر نیز وجود داشت؛ همان‌ طور که القاعده نیز چنین باوری را ترویج می‌‌کرد و از تمام امکانات خود از جمله روابط جنسی برای عضوگیری جوانان استفاده می‌ کرد. همین تندروها امروز وارد بحران و هرج و مرج سوریه شده و زنان و مردان را اغفال می‌‌کنند».

غادة عويس يکي از سرشناس‌ترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر است. او چندي پيش با هدف پوشش اخبار حوادث جاري در سوريه به اين کشور سفر کرد اما چند روز بعد رسانه‌هاي عربي خبر دادند که توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. اين خبر بلافاصله توسط شبکه خبري الجزيره تکذيب شد اما اکنون و بعد از گذشت چند روز،‌ گروهک تروريستي جبهة النصره با صدور بيانيه‌اي رسمي فاش کرد که غادة عويس مورد تجاوز قرار نگرفته بلکه به طور داوطلبانه خود را در اختيار جنگجويان قرار داده است. به گفته جبهة النصره ،‌ غادة عويس در واقع به جهاد نکاح تن داده تا بتواند نيازهاي جنسي جنگجويان مخالف حکومت بشار أسد رئيس جمهور سوريه را تأمين کند. اين بيانيه افزود: خبرنگار الجزيره با يکي از رهبران جبهة النصره هم بستر شده و جهاد نکاح را به جا آورده از همين رو اين اقدام ثواب بسيار زيادي دارد و مايه افتخار وي است.

غادة عويس يکي از سرشناس ترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر

توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است

چندی پیش شیخ وهابی در سخنرانی خود در شبکه ماهواره ای وصال که نزدیک به حرکتهای جهادی تندرو در سوریه است، از انتقادات وارده به فتوای “جهاد نکاح” گله کرده بود. این شیخ وهابی اجازه داد که مجاهدین مسلح می‌توانند در غیاب زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود عقد ازدواج بخوانند!! سخنان ناصر العمر بازتاب گسترده‌ای در محافل دینی و افکار عمومی جهان اسلام داشت، به گونه‌ای که همگان بر مشمئز کننده بودن این سخنان تاکید داشتند و از این شیخ وهابی خواستند فتوای خود را پس بگیرد.

اما اعضای گروهک شبه نظامی جبهه النصره رسما اعلام کرده‌اند، به فتوای مفتی سلفی ایمان دارند و آن را به اجرا در خواهند آورد. تروریست‌های تکفیری با استناد به این فتوا اعلام کرده‌اند که امروز آنها از نظر دینی این حق را دارند با محارم خود نزدیکی کنند و خداوند گناهی را برای آنان و نزدیکانشان ثبت نخواهد کرد، چرا که این امر توسط شیخ‌شان حلال شده است. خبرها حاکی از آن است که، فتوای ناصر العمر تنها پرده از این عمل ناشایست و خلاف اخلاق برداشته و این عمل از مدتها پیش در میان اعضای این گروه مرسوم شده است. به شکلی که کودکانی از این ارتباط به دنیا آمده‌اند. و مشکلاتی را از نظر هویت و …. بوجود آمده است.

لازم به ذکر است، فتواهای عجیب تنها محدود به ازدواج جهادی و ازدواج با محارم نمی‌شود و این افراد با استناد به رای و حکم شیوخ سلفی با اصطلاحات ساختگی نظیر “جهاد لواط” و “جهاد نکاح النفس” فحشا را در سرزمین شام گسترش می‌دهند.

12.خوابيدن زن كنار ديوار:

ظاهرا صدور فتاوای مضحک‌، عجیب و شرم آور‌، به مردان سلفی منحصر نمی‌شود بلکه گویا به تازگی زنان سلفی افراطی نیز صاحب فتوا شده و در خدشه‌دار کردن چهره واقعی اسلام ناب در جهان و وارونه کردن احکام اسلامی با مردان خویش هم صدا شده‌اند .

به تازگی یکی از زنان افراطی سلفی مقیم سوریه به نام منیره القبیسی به این نتیجه رسیده که خوابیدن زنان نه تنها در کنار مردان نامحرم بلکه در کنار دیوار نیز به دلیل مذکر بودن کلمه “دیوار” در ادبیات عرب، حرام است.

13. حلال بودن فیلم‌های مستهجن:

عیسی بن صالح مفتی سر‌شناس وهابی در جدید‌ترین فتوای خود اعلام کرد: جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج می‌برند، فیلم‌های غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!

ز. جنایات وهابیت در تاریخ؛

1.1. حمله به کربلا و نجف:

وهابی ها به فرماندهی امیر سعود در سال1216ه.ق با لشکری عظیم از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه، به سوی عراق حرکت کردند. امیر سعود با سپاهی مرکب از بیست و پنج هزار هزار مرد جنگی غافل گیرانه به شهر کربلا حمله ور شدند و صدای «اقتلوا المشرکین» و «اذبحوا الکافرین» سر دادند. بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمی های بیشماری به جا گذاشتند. در صحن مقدس، خون از بدن‌های سربریده، روان و گنبد و حجره های صحن از لاشه مقتولان، پر بود. آنان گنبد حرم امام حسین(ع) را خراب کردند و جواهرهای حرم را به چپاول بردند و آنچه از اموال و اسلحه و لباس، فرش، طلا و قرآن های نفیس در شهر یافتند ربودند. وهابیان پس از کشتار بی رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینی راهی نجف شدند. چون اهل نجف، جریان کربلا و غارت آن را شنیده بودند، کمی آمادگی داشتند. از این رو، برای دفاع برخاستند. حتی زن ها نیز از خانه ها بیرون آمده بودند و مردان خود را بر می‌انگیختند تا اسیر قتل و غارت‌های وهابی‌ها نشوند. در نهایت این کار باعث شکست مهاجمان و عقب نشینی آنان گردید. وهابی ها در سال های متمادی، بارها و بارها به این دو شهر مقدس، حمله کردند ولی حملاتشان با ناامیدی تمام به شکست و خواری انجامید و در مدت نزدیک به 10 سال، چندین بار شدیدترین حمله‌ها را به این دو شهر انجام دادند.

1.2. حمله به طائف:

سپاه وهابی ها، در ذی القعده سال 1217ه.ق به دستور عبدالعزیز و به فرماندهی عثمان مضایفی به شهر طائف - از شهرهایی که اکثریتشان از اهل سنت‌اند- در دوازده فرسنگی مکه حمله کردند و به قتل عام مردم پرداختند. جمیل صدقی زهاوی در مورد فتح طائف چنین می‌نویسد: «از زشت ترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم بود که به کوچک و بزرگ رحم نکردند. طفل شیرخواره را روی سینه مادرش سر بریدند. جمعی را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانه‌ها، کسی باقی نماند، به مغازه‌ها و مساجد حمله کردند و هر کس را یافتند-حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند- کشتند. به حدی که تمام مردم این شهر را به خاک و خون کشیدند و شمار اندکی از پیر مردان و زنان باقی مانده را از شهر طائف اخراج کردند و به وادی وج بردند و در برابر سرمای شدید، بدون غذا و لباس رها کردند. همچنین کتاب ها را که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخه‌هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتاب های فقه و حدیث بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند».

1.3. تخریب قبور مکه و مدینه:

سپاه وهابيان به فرماندهي امير سعود، در هشتم محرم سال1218ه.ق وارد كه شد و آنجا را اشغال كرد. مردم مكه كه پيشتر خبر جنايت وهابي ها را در طائف شنيده بودند، از تكرار آن فاجعه، ترسيدند و سلطه او را پذيرفتند. آنگاه امير سعود از آنان خواست كه قبه ها و بارگاه هايي را كه بر قبور ساخته اند، با دست خود ويران كنند. از اين رو، وهابي‌ها به همراه جمع زيادي از مردم، با بيل و كلنگ به سمت گورستان جنّه المعلّي رفتنند و گنبدهاي زيادي از جمله قبور ابوطالب، عبدالمطلب، حضرت خديجه و… را ويران كردند. آنان در مكه بمدت بيست روز توقف كردند و مسلمانان در آن مشاهد، بيش از ده روز مشغول به خراب كردن بودند. آنان از اول صبح تا آخر روز بقعه‌ها را خراب مي‌كردند و با اين نيت كه با اين عمل خود را به واحد احد تقرب مي جويند! به حدي كه در مكه چيزي از اين مشاهد و گنبدها نماند جز آنكه همه را با خاك يكسان نمودند.

همچنين در سال 1220ه.ق به مدينه حمله شد و پس از يك سال و نيم محاصره، شهر به اشغال وهابيان درآمد با تصرف شهر، مردم را از زيارت مرقد مطهر پيامبر و بزرگان مدفون در بقيع بازداشتند. آنگاه امير سعود دستور داد تا آثار و قبور بقيع را ويران كنند. از اين رو، به همراه آنان به قبرستان بقيع يورش بردند و آنچه از قبه‌ها و آثار بر روي قبور بود، با خاك يكسان كردند. از جمله، قبر چهار امام معصوم (امام حسن مجتبي، امام سجاد، امام محمد باقر وامام جعفر صادق عليهم السلام) و همچنين قبر عبدالله پدرگرامي پيامبر اسلام را تخريب و هر آنچه از اشياي قيمتي و گران‌بها يافت مي‌شد، به غارت بردند. سرانجام وهابیان پس از چهار سال قتل و غارت جور و ستم بر اهالی مدینه با حمله عثمانی‌ها از بین رفتند.

ولی متأسفانه مجددا در سال 1343 هجری قمری وهابی‌ها با حمایت‌های بی‌دریغ و سخاوتمندانه انگلیسی‌ها به مدینه منوره وارد شدند و با گرفتن فتوای زور از علمای مدینه بر جواز ویران كردن قبور و زیارتگاه‌ها در هشتم شوال 1343 هجری قمری تمامی گنبدها و بارگاه‌ها و ضریح‌هایی كه در مدینه و اطراف آن بود ویران كردند. از جمله ویرانی‌ها وهابی ها در مدینه عبارتند از خراب كردن گنبد و بارگاه حضرت عبدالله پدر رسول الله و حضرت آمنه مادر رسول الله و مزار همسران پیامبر و مزار اسماعیل بن جعفر الصادق و دیگر بزرگان و حتی گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند و از همه این موارد دردناكتر تخریب گنبد و بارگاه مضاجع مطهره ائمه بقیع علیهم السلام و اهل بیت رسول الله بود.

ضريح چهار امام شيعه پیش از تخریب به وسیله حکومت سعودی،

به ترتيب از راست به چپ حسن بن علي(ع)، علي بن حسين(ع)، محمد بن علي(ع) و جعفر بن محمد(ع)

وهابیان حتی دیوارها و صندوق و ضریحی را كه روی قبرهای شریف قرار داشت و برای آن هزار ریال مجیدی صرف شده بود كاملا از بین بردند و از این زیارتگاه جز تلی از سنگ و خاك باقی نگذاشتند و 8 شوال 1343 هجری قمری به خاطره‌ای تلخ و دردناك برای جهان تشیع تبدیل گشت.

8 شوال 1343 هجری قمری خاطره ای تلخ و دردناك برای جهان تشیع

اینك جهت رعایت اختصار، توجه خوانندگان ارجمند را به فهرست برخی از آثار و اماكن تاریخی اسلام كه بیانگر فرهنگ و تمدن اسلامی بود و به واسطه تحجر و كوته فكری فرقه ضاله وهابیت ویران شده جلب می كنیم:

بارگاه و مسجد حضرت حمزه سیدالشهداء در احد

بارگاه ام المؤمنین حضرت خدیجه كبری بنت خولید علیها السلام.

بارگاه آمنه بنت وهب مادر پیامبر گرامی اسلام

بارگاه حضرت ابوطالب پدر گرامی امیرالمؤمنین

بارگاه حضرت عبدالمطلب جد پیامبر گرامی اسلام و امیرالمؤمنین

بارگاه حضرت حوا در جده

بارگاه حضرت عبد الله پدر پیامبر در مدینه

بیت الاحزان،خانه ای كه حضرت زهرا علیها السلام در آنجا در سوگ پدرش می‌گریست.

مسجد سلمان در مدینه منوره

خانه حضرت زهرا علیها السلام در كوچه حجر در مكه مكرمه

جایگاه نفس الزكیه در مدینه منوره

خانه رسول الله در مدینه،خانه‌ای كه حضرت هنگام هجرت به مدینه در آنجا مستقر شد.

خندقی كه مسلمانان در جنگ خندق حفر نمودند

بارگاه پیامبر خدا، یسع علیه السلام،در روستای اوجام در قطیف

مسجد جوانان در احساء، دومین مسجدی كه پس از مسجد رسول الله در آن نماز جمعه برگزار شد.

مسجد عباس بن علی در روستای مطیرفی در احساء

زادگاه پیامبر اسلام، خانه ای كه در آن پیامبر گرامی اسلام در شعب هواشم در مكه مكرمه متولد شد

خانه ام المؤمنین حضرت خدیجه بنت خولید در مكه مكرمه

مسجد الشمس در مدینه منوره محل یكی از معجزات بزرگ رسول خدا

خانه حمزه بن عبد المطلب عموی گرامی پیامبر

خانه ارقم، كه پیامبر و یارانش در آغاز بعثت در آن گرد می آمدند

بارگاه شهدای بدر و جایگاهی كه برای پیامبر در غروه بدر نصب نمودند

خانه حضرت علی علیه السلام كه امام حسن و امام حسین علیهم السلام در آن متولد شدند

دیوار اطراف شهر مدینه منوره

خانه حضرت امام جعفر صادق در مدینه منوره

محله بنی هاشم در مدینه منوره

مسجد تنبه الوداع

مسجد البغله و بسیاری دیگر از بقاع متبركه و اماكن مقدسه

قرستان المعلی در مكه مكرمه كه بارگاه و مقبره برخی از اهل بیت علهیم السلام و یاران پیامبر در آن قرار دارد.

نشانه ورود و خروج فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین پس از تولد آن حضرت از كعبه

بارگاه‌های متعدد در قبرستان بقیع

بارگاه ملكوتی ائمه بقیع علیهم السلام

قبل از تخریب به دست وهابیون ملعون

نكته قابل توجه اینكه این ویرانگری‌های آثار تاریخی اسلام در حالی صورت می‌گیرد كه رژیم سعودی و وهابیان از آثار یهودیان در مدینه منوره حافظت و نگهداری می‌كنند؛ و با نصب تابلوهای هشدار دهنده مردم را از نزدیك شدن به آنها باز می‌دارند.

1.4. کشتار در حج:

در موسم حج سال 1366 بهانه کشتار زائران حرم الله توسط سعودی‌ها و و هابيت این بود كه ایرانی‌ها مي خواستند كعبه را بدزدند یا نابود کنند، اين درحالي بود كه ايران به واسطه درگيري با همه دنيا در جنگ تحميلي، حقايق فراواني براي جهان اسلام داشت كه آنها درست از همين مسئله احساس خطر مي‌كردند و همين بهانه‌اي شد براي جلوگيري از برائت علني عليه مشركان وقت و همپيمانان آنها در منطقه و حمله وحشيانه به زائران حرم الله.

نایف بن عبدالعزیز، وزير كشور عربستان سعودي در زمان كشتار حجاج در سال 1366

ماجراي حج خونين از اينجا شروع شد كه راهپيمايان، پس از استماع پيام تاريخي امام با شعار «الله اكبر» و «لااله الا الله» براي اداي نماز مغرب راهي حرم شدند. پس از طي مسافتي ناگهان ستون‌هايي از نظاميان آل‌سعود مقابل آنها ديده شد؛ آنان لحظه‌اي بعد به طرف صفوف حمله کردند و با باطوم بر سر و روي زائران بي‌گناه کوبيدند. اين گروه از يک سو و گروه ديگري نيز از بالاي پله‌ها و ساختمان‌ها سنگ و آجر و آهن و شيشه و بلوک سيماني بر سر و روي مردم مي‌ريختند. پس از آن، شليک گازهاي سمي و خفه‌کننده آغاز شد و به‌دنبال آن رگبار گلوله‌ها به قصد کشتن راهپيمايان برائت از مشرکين به سوي آنان سرازير شد، حتي به آمبولانس‌هاي حامل مجروحان نيز يورش مي‌بردند و مانع از جمع‌آوري آنان مي‌شدند.

حجاج مجروح ايراني

مسؤول عمليات اين كشتار وحشيانه، ژنرال اوليش ويگنر موسس و اولين فرمانده گارد نهم مرزي و واحد ويژه ارتش آلمان غربي بود؛ شخصي مسيحي صهيونيست كه يكي از جاسوساني بود كه در عمليات طبس به عنوان يك خبرنگار كار شناسايي را انجام داده بود. وي 5 ماه قبل از اين کشتار، طی یک قرارداد امنیتی به سعودی منتقل شده و مشغول آموزش يگان های ویژه ای كه قرار است اين عمليات را انجام دهد، مي‌شود و همزمان به عنوان مسؤول هماهنگی امنیتی شهر مکه از سوی دولت سعودي منصوب شد و به طراحی عملیات می‌پردازد؛ وي هدايت اين عمليات را بر عهده داشت تا جايي كه با هليكوپتر آن را هدايت مي كرد.

ژنرال اولريخ وگنر، فرمانده نيروهايي امنيتي سعودي در زمان كشتار حجاج ايراني در سال 1366

وزارت کشور سعودي، سپس آمار تلفات را ۴۰۲ کشته و ۶۴۹ زخمي که ۲۷۵ تن آنان ايراني بودند، اعلام كرد و به آنها اتهام اخلال در مراسم حج، هجوم آنها به طرف مسجدالحرام با چوب و سنگ و چاقو، درگيري مأموران امنيتي با حجاج و زير دست و پا ماندن تعداد بسياري از مردم و ادعاي عدم تيراندازي به زوار حرم با تأکيد بر مقابله شديد با هر نوع هرج و مرج مطرح شد و به اين شكل سعي كردند كه به گونه اي به افكار عمومي پاسخ دهند.

تجمع حاجيان به دليل ممانعت پليس سعودي از حركت

مي توان گفت كشتار حجاج با همراهي و هم داستاني پول دولت سعودي، تفكر وهابيت و با كمك همپيمانان اين دولت در منطقه و جهان رخ داد؛ عملياتي كه سعودي ها آنها را براي جلوگيري از رشد تفكر حضرت امام (ره) در بين مسلمانان و آزادانديشان انجام دادند.

صحنه كشتار حجاج پس از پايان درگيري

1.6. کشتار در افغانستان:

در اواخر سال 1372 هجري شمسی با پشتيباني كشور پاكستان و عربستان سعودی و آمریكا، گروهكي وهابی به نام طالبان وارد صحنه نبرد در افغانستان شد و در شهریور 1375 شمسی كابل پایتخت افغانستان را تصرف كرد و به كشتار مسلمانان مجاهد و مجاهدان شیعی مذهب روی آورد. بطوري كه، صدها هزار مسلمان را به خاك و خون كشید و باعث عقب ماندگی افغانستان شدند.

در سال 1377 شمسی اجلاسیه ای با حضور 160نفر از مفتی های درباری مزدور اهل سنت و وهابی در پیشاور تشكیل شد. در اين اجلاس، علماي وهابي، فتوائی را صادر كردند كه بايد همه مردان شیعه و پسر بچه‌های شیعه بالای هفت سال كشته شوند و زنان و دختران و پسران كمتر از هفت سال شیعه به عنوان برده و كنیز به اسارت درآیند. پس از صدور اين فتاوا، كشتار و قتل و غارت شیعیان توسط حكومت طالبان آغاز گردید.

در روز شنبه 17/5/1377 شمسی زنان و مردان و كودكان شهر مزار شریف از روی بام‌ها به رگبار بسته شدند و اهالی شهر را قتل عام كردند و پس از آن به بیمارستان‌ها رفته و بیماران شیعه مذهب را روی تخت خواب بیمارستان به شهادت رساندند. در روز دوشنبه 19/5/1377 شمسی اجساد هزاران شیعه روی زمین انباشته شده و طعمه درندگان شده بود. در شهر میمنه هم طالبان به محله شیعیان رفته و تعداد زیادی از زنان و مردان و كودكان آنان را در تكیه خان جمع كرده و بر سر آنها نفت ریخته و طعمه حریق نمودند. ملا منان نیازی در سخنرانی خود رسما اعلام كرد كه هر كس یكی از اهالی هزاره یا یك شیعه را در خانه خود پنهان كند ما آن خانه را با اهلش به آتش می كشيم.

در سنگچارك و بلخاب و بامیان و یروان و كاپیسا و … شكم بانوان حامله شیعه را پاره می‌كردند و جنین آنان را بیرون آورده و سرش را می‌بریدند. زبان مردان و سینه زنان شیعه را نیز می‌بردند و چشمهای آنان را از حدقه بیرون مي آوردند.

در روز جمعه عاشورای سال 1267 هجری قمری شیعیان قندهار در حسینیه ها جمع و سرگرم عزاداری برای عترت طاهره و ذراری پاك پیغمبر و سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند كه ناگهان وهابیان جنایتكار و سنی های متعصب با انواع اسلحه به حسینه ها وارد شدند و جمع كثیری از شیعیان بی‌دفاع حتی اطفان آنان را به فجیع ترین وضعی به قتل رسانیدند و اموالشان را به تاراج بردند و سا‌ل‌ها شیعیان آزادی عمل نداشتند و حتی در روزهای عاشورا دو،سه نفری در سردا‌ب‌های خانه ماجرای ریحانه رسول الله و مقتولین و مظلومین كربلا عزاداری می‌نمودند.

1.6. کشتار در سوریه:

کشور سوريه از مارس ۲۰۱۱ ميلادي صحنه خشونت و ناآرامي است. اين درگيري‌ها تا کنون ده‌ها هزار کشته و بيش از يک ميليون تن آواره برجاي گذاشته است. دولت سوريه اعلام کرده است که خشونت و ناآرامي از خارج از اين کشور سازمان‌دهي و هدايت مي‌شود و علاوه بر آن گزارش‌هايي در دست است که نشان مي‌دهند، شمار زيادي از شبه‌نظاميان در سوريه از اتباع خارجي هستند. شورشيان در سوریه کساني هستند که از سوي نيروهاي سلفي ‌بنيادگراي افراطي حمايت مي‌شوند. آن‌ها مورد حمايت و تحت آموزش عربستان سعودي هستند. چرا كه تفکر وهابي‌گري و سلفي‌گري و حتي فلسفه ابن تيمية کشتن ديگران را به غير از کساني که دکترين تيميه و يا تفسير او از اسلام را پذيرفته‌اند، اجازه می‌دهد. اين‌ها عوامل خطرناکي هستند که از سوي عوامل عربستان آموزش ديده، حمايت شده و پشتيباني مالي مي‌شوند تا منطقه خاورميانه را بي‌ثبات کنند.

مک کین در میان تروریست‌های سوریه

بر اساس مشاهدات پنج راهب مسيحي كه براي بازديد شهر “حلب” به سوريه سفر كرده بودند، مردم حلب، بخصوص شهروندان وفادار به دولت، براي مدتي طولاني از سوي شورشيان از دستيابي به غذا و دارو محروم شده بودند. اين در حالي است كه تلاش نيروهاي دولتي براي دستيابي به جمعيت غير نظامي و توزيع غذا، دارو و شير براي نوزادان با ناكامي روبرو شده و معارضان مسلح با در اختيار داشتن سلاح هاي پيچيده و پيشرفته كه توسط CIA در اختيار انها قرار مي گيرد، از پيشروي سربازان ارتش سوريه جلوگيري كرده اند.

“ليلا زروگويي” نماينده ويژه دبير كل سازمان ملل در امور كودكان، هشدار داده است كه در صورت تداوم وضعيت كنوني در سوريه، نسل آينده اين كشور از بزرگترين قربانيان مناقشات خونبار نظامي خواهد بود.

پايگاه اينترنتي آمريكايي “مركز پاكسازي اطلاعات” گزارشي در خصوص جنايات جنگي ماه هاي اخير شورشيان سوريه منتشر كرد. در اين گزارش به موارد متعدد قطعه قطعه كردن اجساد قربانيان و سوزاندن بقاياي آنان براي پنهان سازي ابعاد جنايات شورشيان اشاره شده است.

اين گزارش همچنين به موارد متعدد جنايات جنگي معارضان اشاره كرده كه بخشي از آن ها عبارتند از: 1) كشتار ده ها غير نظامي اعم از زنان و كودكان در روستايي در شرق استان دير الزور 2) كشتار فجيع ساكنان روستاهاي حولا و قبير 3) عملياتي نظير بمب گذاري در دانشگاه حلب، 4) قتل عام منطقه ترمسه و بوستان القصير كه موجب شد ده ها شهروند سوري بر اثر اقدامات ضد بشري معارضان مسلح جان خود را از دست بدهند.

به گزارش خبرگزاري استراليايي “اي.بي.سي نيوز” در بيست و پنجم ارديبهشت ماه سال جاري، انتشار تصاوير هولناك از شكافتن جسد يك سرباز سوريه و خوردن قلب وي توسط يكي از اعضاي گروه هاي شورشي افراطي، علاوه بر محكوميت شديد سازمان ملل، نگراني هاي فراواني در رابطه با واقعيات مربوط به جنگ سوريه را به دنبال داشت و حيرت افكار عمومي جهانيان در اين خصوص را برانگيخت.

اين در حالي است كه به موازات چنين اعمال غير انساني، تخريب آرامگاه و نبش قبر چهره هاي مطرح مذهبي صدر اسلام از جمله “حجر بن عدي” موجي از خشم و نفرت را در منطقه و در ميان مسلمانان جهان از اقدامات شنيع و غيرقابل باور جنايتكاران جنگي سوريه به بار آورده است.

ویرانه های حمص؛ نمایی از مسجد ویران شده خالد ابن ولید در پس زمینه عکس دیده می شود.

بنا به اعلام سازمان دیده بان حقوق بشر (HRW) شورشیان در سوریه اوایل ماه اوت در بسیاری از روستاهای علوی نشین در شمال غرب این کشور کشتار جمعی به راه انداخته اند. این سازمان فعال حقوق بشری در گزارشی که درباره شورشیان سوریه منتشر کرد، نوشت در حمله روز چهارم اوت جهادیون و شورشیان به 10 روستا در استان ساحلی لاذقیه، دستکم 190 غیرنظامی به قتل رسیدند. در میان قربانیان 57 زن و 18 کودک دیده می‌شوند. 67 نفری که به صورت هدفمند اعدام شده بودند، مسلح نبودند و تهدیدی هم محسوب نمی‌شدند، برخی از آنها هنگام فرار به دام شورشیان افتاده بودند.

یک زن عضو ارتش معارض پشت تیربار ضدهوایی در حلب

در حالی که بیش از 2 سال از جنگ داخلی سوریه می گذرد و بیش از 100 هزار نفر جان خود را از دست داده اند مردم این کشور روزهای خون‌بارتری را زیر آتش جنگ سپری می کنند. از زمان آغاز درگیری های مسلحانه در مارس 2011 در سوریه تاکنون صد هزار و 191 نفر کشته شده اند که دست کم 36 هزار و 661 نفر از آنها را غیرنظامیان تشکیل می دهند. بنا به گفته رامی عبدالرحمن، از مجموع افراد کشته شده در درگیری های سوریه، 25 هزار کشته متعلق به نیروهای نظامی دولت سوریه و 18 هزار و 72 کشته نیز از شبه نظامیان مخالف دولت هستند.

نمای بیرونی از کلیسای «ایلی سنت» در حمص که در نبرد معارضین و دولت ویران شده است.

در همین حال بر اساس آخرین گزارش کمیساریاى عالى پناهندگان سازمان ملل، آمار آوارگان سورى پراکنده به عدد 2میلیون نفر نزدیک می شود، نیمى از این آوارگان را زنان و نیم دیگر را مردان تشکیل مى دهند. نزدیک به نیمى از آوارگان نیز کودکان زیر ١٨ سال هستند. مسن ترین پناهنده یک زن ١٠۵ ساله سورى است که درکمپ پناهندگان “زعترى” اردن ساکن است. ٣۶ ٪ آوارگان را کودکان زیر ١٢ سال و ١٧٪ را کودکان زیر ۵ سال تشکیل مى دهند. همچنین ۴٨٪ این آوارگان زیر ١٨ سال هستند. بنابر این گزارش روزانه ١٢۵ نوزاد در کمپ هاى آوارگان سورى در کشورهاى همسایه سوریه به دنیا مى آیند..

منطقه جنگ زده “جبل” در حلب از نمای بالا

سلفي هاي تندرو نه تنها شيعيان را مورد هدف قرار نمي دهند بلكه به قتل علماي اهل سنت نيز مبادرت مي ورزند. علامه محمد سعید رمضان البوطی رئیس اتحادیه علمای بلاد شام که حین تدریس علوم دینیه در مسجد الایمان دمشق به همراه شاگردان خود مورد هجوم ددمنشانه گروههای تکفیری و تروریستهای وهابی قرار گرفتند و دعوت حق را لبیک گفتند. ایشان از علمای برجسته دینی بودند و در هنگام حمله تروریستی و اصابت گلوله خمپاره که منجر به شهادت و مجروح شدن بیش از 50 نفر نیز گردید، مشغول تدریس در مسجد بودند..

علامه محمد سعید رمضان البوطی
علامه محمد سعید رمضان البوطی بارها حملات تروریستی به کشور سوریه را محکوم کرده و خواستار قطع دخالت نیروهای بیگانه و توقف حملات تروریستها به مردم این کشور شده بودند.

 

 نظر دهید »

علی کیست؟

15 آذر 1395 توسط رويا براتي

در قرآن کريم حدود پانصد آيه در باب فضائل اميرالمومنين علي (ع) آمده است. امشب کيستي علي (ع) را از نگاه هاي مختلف بيان مي کنيم.
علي (ع) در نظر خداوند
در روز 18 ذيحجه سال 10 هجري و در پي دستور آسماني « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ …. » پيامبر اکرم (ص) مأموريت يافتند که در حضور بيش از 120 هزار نفر، اميرالمومنين علي (ع) را بعنوان وصي و جانشين خود معرفي کنند. پيامبر نيز در خطبه اي مفصل، علي (ع) را معرفي کرده و فرمودند: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ » هر که را من مولاي او هستم، علي(ع) مولاي او خواهد بود.
اين خبر به سرعت منتشر شد. افراد نسبت به اين فرمايش رسول اکرم (ص) مواضع مختلفي گرفتند. از جمله شخصي به نام حارث بن نعمان فهري است که در اطراف مکه زندگي مي کرد. خدمت رسول خدا (ص) رسيد و پس از سلام عرض کرد: اي رسول خدا ! در 23 سال گذشته ما را به يگانگي خداوند دعوت کردي که او را بپرستيم، ما نيز چنين کرديم. دست از خدايان قبلي خود برداشتيم و الله جل جلاله را پرستيديم. فرموديد که من فرستاده خدا هستم، ما هم قبول کرديم. براي ما نماز آوردي، بجا آورديم. دستور به روزه دادي، انجام داديم. دستور به حج دادي بجا آورديم. بارها در طول اين 23 سال دستور به جهاد دادي، ما نيز ملازم به رکابت بوديم. هر چه فرموديد اطاعت کرديم اما شنيده ام که به اينها راضي نشدي و دست پسر عمويت را گرفتي و او را به عنوان رهبر آينده جهان اسلام معرفي کردي؟ پيامبر (ص) فرمودند بله معرفي کردم. گفت: اين معرفي امري است از جانب تو يا از جانب خداوند؟ حضرت فرمودند: « اَلّذي نَفسي بِيَدِه لا اِلهَ اِلّا هُوَ انه مِن اَمرِ رَبّي » به آن خدايي که جان من در دست اوست و معبودي جز او وجود ندارد، اين امري است از اوامر الهي. خداوند دستور داد و من نيز آنرا اجرا کردم. حارث سر خود را پايين انداخت و خيلي ناراحت شد، به هنگام بازگشت فرياد مي زد: خدايا! اگر تو علي را معرفي کردي من نمي پذيرم، عذابي از آسمان بر من نازل کن تا راحت شوم. در اين هنگام، سنگي از آسمان بر سر او فرود آمد و هلاک شد. اين جريان در سوره مبارکه معارج آمده است: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ » کافري از خدا درخواست عذاب کرد، خداوند نيز درنگ نکرد، سنگي از آسمان فرود آمد و او به هلاکت رسيد.
علي (ع) کسي است که خداوند بخاطر کينه و بغض نسبت به او، اينچنين عذاب نازل مي کند.
شأان نزول اين آيه بصورتي که عرض شد، هم در کتب شيعه و هم در کتب اهل سنت نقل شده است. حسکاني در کتاب شواهد التنزيل، شبلنجي در کتاب نور الابصار و در کتاب فيض الغدير مناوي – که هر سه از منابع مهم اهل تسنن هستند - شأن نزول آيات را، اين واقعه مطرح کرده اند.
يکبار ديگر نيز چنين عذابي نازل شده بود و آن هم زماني بود که ابرهه قصد حمله به خانه خدا را داشت. جايگاه و احترام علي (ع) نزد خداوند اينچنين است.
علي بن ابيطالب (ع) از ديدگاه رسول اکرم (ص)
قال رسول الله (ص): « وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَبْدٍ فَرِيضَةً مِنْ فَرَائِضِهِ إِلَّا بِوَلَايَةِ عَلِيّ بن ابيطالب(ع) » به آن خدايي که مرا به حق به امر رسالت مبعوث کرد قسم مي خورم، خداوند هيچيک از اعمال و واجبات بندگانش را بدون ولايت علي بن ابيطالب (ع) قبول نمي کند.
و در حديث ديگري در خصوص کميت و ميزان اعمال بدون ولايت، مي فرمايند: « لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ » اگر بنده اي به اندازه اعمال هفتاد پيامبر، عمل عبادي داشته باشد، خداوند بدون ولايت علي (ع) آن را قبول نمي کند.
براي اينکه اين مطلب واضح شود، در اينجا يک بحث مختصر اصولي بيان مي کنم؛
ارتباط اجزاء يک حقيقت گاهي اقل و اکثر عددي است، و گاهي اقل و اکثر ارتباطي.
ارتباط عددي چگونه است؟ مثلا من به شما بدهکارم اما نمي دانم که ميزان آن 200 هزار تومان است يا 100 هزار تومان. در صورتيکه 100 هزار تومان بدهم و بعدا معلوم شود 200 هزار تومان بدهکار بوده ام، بميزان 100 هزار تومان حق را ادا کرده ام و 100 هزار تومان باقيمانده را بدهکار هستم و بر ذمه من است. به اين ارتباط، اقل و اکثر عددي مي گويند. اما اجزائي را هم داريم که به آن اقل و اکثر ارتباطي مي گويند، مانند اجزاء نماز. اتصال اجزاء يک نماز 4 رکعتي، يک اقل و اکثر ارتباطي است يعني اجزاء به هم مرتبط هستند. مثلا من بايد 4 رکعت نماز مي خواندم، دو رکعتش را خواندم، از نظر شرع انگار آن دو رکعت را هم نخوانده ام. زماني که دو رکعت از نماز را نخواندي، يعني هيچ نمازي را نخوانده اي. اقل و اکثر ارتباطي يعني اينکه جزء کم، مُکفي از جزء زياد نيست.
اجزاء دين اقل و اکثر ارتباطي هستند و نه اقل و اکثر عددي. يعني نماز، روزه، حج و جهاد همگي مرتبط با ولايت علي بن ابيطالب (ع) هستند. اگر همه را انجام دادي اما ولايت را نداشتي، مانند همان نماز 4 رکعتي است که 2 رکعت آن را خوانده اي. خداوند بقيه اش را هم قبول نميجکند.
بنابراين اگر کسي به اندازه اعمال هفتاد پيامبر هم عمل انجام دهد، ولي ولايت علي (ع) را نداشته باشد، هيچ عملي را از او نمي پذيرند. بخاطر اينکه ولايت و ساير اجزاء دين، اقل و اکثر ارتباطي هستند. در روز عيد غدير امر ولايت علي (ع) در قالب آيه اي نازل شد تا همين مفهوم را برساند « اليوم أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ » يعني ما دين شما را کامل کرديم. حالا اگر شما آن را ناقص بجا بياوري، کفايت نمي کند چون رابطه ولايت، اقل و اکثر عددي نيست، بلکه رابطه ارتباطي است.
علي (ع) در کلام جبرئيل
جناب جبرائيل اين خبر را مستقيما براي پيامبر اکرم (ص) آورده است: « قال رسول الله (ص): جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ ع مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِوَرَقَةِ آسٍ خَضْرَاءَ مَكْتُوبٌ فِيهَا بِبَيَاضٍ إِنِّي افْتَرَضْتُ مَحَبَّةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى خَلْقِي فَبَلِّغْ ذَلِكَ عَنِّي » جبرائيل برگه اي سبز را براي من آورد که با خط سفيد روي آن نوشته بود که خدا فرموده است: من محبت علي (ع) را بر تمام خلائق واجب کردم، اي جبرئيل اين کلام را از ناحيه من به پيامبر (ص) برسان.
معرفي علي (ع)در زبان دشمنان او
علي (ع) از زبان معاويه
يکي از دشمنان سرسخت علي (ع)، معاويه است. او در مورد حضرت اينگونه مي گويد: « عَقِمَتِ النِّسَاءُ أَنْ يَأْتِينَ بِمِثْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع » زنان دنيا ناتوانند از اينکه بتوانند فردي مثل علي بن ابيطالب (ع) به بار بياورند.
فضيلت علي (ع) در روايت ابوهريره يهودي
ابوهريره يهودي اين روايت را از پيامبر اکرم (ص) نقل مي کند: « مَكْتُوبٌ عَلي سَاقِ الْعَرْشِ لا اِله اِلّا الله وَحدَهُ لا شَريکَ الله، مُحَمَّدٌ عَبدي وَ رَسولي و أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ » بر ساق عرش الهي نوشته شده است که جز خداي يگانه معبودي نيست، يکتاست و شريکي ندارد، محمد (ص) بنده و فرستاده من- خدا- است و او را با کمک علي (ع) ياري مي کنم.
يعني اگر اميرالمومنين (ع) نبود، 23 رسالت پيامبر (ص) ابتر مانده بود. علي (ع) همه جا پيامبر را کمک مي کرد. بارزترين آن ليلة المبيت است که حضرت در بستر پيامبر (ص) خوابيدند. تنها کسي که تمام فرامين پيامبر (ص) را بدون کم و کاست و بدون چون و چرا اجرا کرد، اميرالمومنين علي (ع) بود.
فضيلت علي (ع) در زبان فرزند خليفه دوم
عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم اهل تسنن در جلسه اي در جمع مسلمانان نشسته بود. صحبت از اصحاب پيامبر (ص) شد و اينکه صحابي حضرت چه کساني هستند؟ عبدالله، نام پدرش را آورد. نام خليفه اول و سوم اهل تسنن را هم آورد و گفت: اينها صحابه خوب پيامبر (ص) بودند.
مردي از جايش بلند شد و گفت: پس علي (ع) چه؟ عبدالله پاسخ داد: « عَلِيٌّ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِهِمْ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ » او که از اهل بيت است، او را که با صحابه مقايسه نمي کنند. « عَلِيٌّ مَعَ النَّبِيِّ فِي دَرَجَتِهِ » او با پيامبر (ص) است و هم رتبه با پيامبر (ص).
بخش اول بحث در باب کيستي علي (ع) بود که تمام شد.
اما بخش دوم بحث؛
چرا علي (ع)، علي (ع) شد؟
علي (ع) چگونه به اين مقام رسيد که از خدا و رسول(ص) و جبرائيل و دوستان حضرت گرفته تا دشمنان ايشان در وصفش اينگونه سخن مي گويند.
عناصر سازنده ي شخصيت يك انسان، يا جنبه ي ملكوتي و ذاتي دارند و يا جنبه ي مُلكي و دنيايي.
1- جنبه ملکوتي اميرالمؤمنين (ع)
عبدالله ابن مسعود از راويان حديث است و مورد اطمينان فريقين - يعني شيعه و سني- مي باشد، به نقل از خطيب خوارزمي، روايت مي کند که روزي رسول خدا (ص) فرمودند: جبريل نزد من آمد و گفت که اي رسول خدا! از ارواح انبياء سلف سوال كن، چگونه شد که شما به پيامبري مبعوث شديد؟
پرسيدم: « علي ما بعثوا؟ » بر چه مبنايي به نبوت رسيديد؟ و انبياء پاسخ دادند:« بُعِثنا بِوِلايَتِكَ و وِلايَة عَليّ بن أبي طالب » انبياء در پاسخ گفتند: ما به سبب پذيرش ولايت شما و علي بن ابيطالب (ع) به مقام پيامبري برگزيده شديم.
ولاية علي بن ابيطالب (ع)، ملاک نبوت از آدم تا خاتم است و البته يک استثناء دارد و آن هم وجود مبارک خاتم الانبياء (ص) مي باشد.
2- جنبه هاي مُلكي يا سيره ي عملي علي ابن ابيطالب (ع)
دنيا، از سه طريق انسان را آزمايش مي کند:
1- حكومت
2- ثروت
3- زن
اگر چه جنبه ملکوتي اميرالمومنين (ع) قابل دستيابي نيست اما جنبه مُلکي ايشان الگوي ماست و بميزان استعداد و بضاعت هر فرد، دست يافتني است. پس بايد به سوي اين مسير حرکت کنيم.
علي (ع) و حكومت
روزي رحلت پيامبر (ص)، اميرالمومنين (ع) به سبب عشق و ارادت و احترام به ساحت پيامبر اکرم (ص) براي مراسم تجهيز و کفن و دفن ايشان سه روز بر بالين حضرت حاضر بودند. با اينكه پيامبر حاكم بعد از خود را معرفي كرده بودند، اما در طول اين سه روز سقيفه سازان دين را از مسير اصلي خارج كرده و جانشين پيامبر (ص) را تعيين و معرفي كردند. بدين ترتيب حكومت را از اختيار علي (ع) خارج کردند.
وقتي علي (ع) از مردم مدينه پرسيدند چرا بيعت را شكستند؟ در جواب گفتند: آنها زودتر بيعت گرفتند، اگر شما زودتر مي آمديد با شما بيعت مي كرديم. ايشان فرمودند: يعني من پيامبر (ص) را رها مي كردم و بر سر دنياي شما با شما بحث مي كردم؟ من اگر بخواهم حاكم شوم و اگر اصرار بر حاكميت داشته باشم، اولاً بخاطر امر پيامبر (ص) است و ثانياً براي هدايت شما است.
در جواب گفتند: ما را ببخشيد! حضرت هم حکومت را کنار گذاشتند.
زماني که خليفه ي سوم اهل تسنن را كشتند، هنوز جنازه اش در بقيع مانده و دفن نشده بود که به خانه ي علي ابن ابيطالب (ع) هجوم بردند تا با ايشان بيعت کنند.
اميرالمومنين علي (ع) درباره اين موضوع مي فرمايند: « لَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ الخلافة … » زماني كه خلافت به سوي من كشانده شد … حضرت در اين عبارت اشاره دارند که من به طرف خلافت نرفتم بلکه مردم درخواست کردند و اين هجوم در بيعت گرفتن بشکلي بود که حسنين زير دست و پا قرار گرفتند و لباس علي (ع) پاره شد.
امام (ع) در ادامه مي فرمايند: شما فرياد مي زديد كه ما بغير از تو كسي را نداريم. من براي بيعت دستم را جلو نياوردم شما دست مرا كشيديد. « وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ » به خدا قسم در حکومت بر شما هيچ رغبتي ندارم.
از نظر پهنه ي جغرافيايي آن زمان، خلافت جهان اسلام در زمان خليفه اول با خلافت در زمان امير (ع)، بسيار تفاوت داشت. در زمان خلافت اولي، سرزمين اسلام فقط مكه و مدينه بود اما در زمان اميرالمومنين (ع) گستره جهان اسلام بلاد مصر، ايران، عراق، شام و يمن را فرا گرفته بود.
اما امام (ع) درباره حکومت و فرمانروايي با اين گستردگي فرمودند که من بر حکومت بر شما هيچ رغبتي ندارم.
تعبير امام (ع) از حکومت اينچنين است: به خدا قسم حكومت بر شما مردم از استخوان خوك در دست انسان جزامي براي من بي ارزش تر است، مگر اينكه بخواهم حقي را باز پس گيرم.
عدالت حضرت
جبران خليل جبران از شخصيتهاي مسيحي است که در باب اميرالمومنين (ع) مي گويد: « قُتِلَ عليٌ في مِحرابِ عِبادَتِه لِشِدّة عِدالَتِه » علي بخاطر شدت عدالتش در محراب عبادتش به شهادت رسيد.
در تاريخ نقل شده است که عقيل برادر حضرت، به خدمت ايشان رسيد و عرض کرد: مقداري درآمد مرا زياد كن كه زندگي بر من سخت است و عيال وار هستم.
امام (ع) فرمودند: مي خواهي مغازه هاي مردم را بشكني و صندوقهايشان را خالي كني؟
عرض کرد: يعني مرا دعوت به دزدي ميجكنيد؟
ايشان (ع) فرمودند: تو هم همين كار را مي كني و مرا دعوت به دزدي مي كني. اي عقيل! اگر از يك نفر دزدي کني بهتر از آن است كه از همه ي مردم بدزدي و از بيت المال برداري!
عقيل گفت: من بر سر سفر? معاويه مي روم.
امام (ع) فرمودند: هرکجا که مي خواي برو.
و باز هم در تاريخ نقل شده که يكي از زنان بني هاشم، چيزي را در خزانه به ضمانت گذاشت و گردنبندي را برداشت و بر گردنش آويخت.
امير (ع) که از محارم او بودند، گردنبند را ديدند و شناختند.
از خزانه دار جريان را پرسيدند و او در جواب گفت: ايشان چيزي را به ضمانت و رهن گذارده و آن را به امانت برده است.
حضرت فرمودند: اگر اين كار را نكرده بود، اولين هاشميه اي بود كه دستش را به علت دزدي قطع كرده بودم.
امير (ع) در سخنراني خود در كوفه فرمودند: « اُفٍ لَكُم! » واي بر شما! اف بر شما! خسته ام كرديد! اين جملات نشان از اين مطلب دارد که حكومت امير (ع) مردم مدار نيست، بلکه خدا مدار است. اين درست است که مردم از حضرت خواستند که بر ايشان حکومت کند اما حضرت معيار و مبنا را خدا مي دانستند و دستورات دين را اجرا مي کردند. بهمين جهت هيچگاه از حقيقت عدول نکردند. در جايي که لازم بود به شدت از مردم انتقاد مي کردند.
دنيا که نتوانست با داستان حكومت، علي (ع) را شکست دهد.
علي (ع) و پول
علي بن ابيطالب (ع) در ايام 25 سال خانه نشيني در مدينه از طريق زراعت مبادي اقتصادي براي خود ايجاد كردند.
هر بار که محصولات را مي فروختند، پولها را در كيسهجاي كرده و مي آوردند و بر زمين مي ريختند و بعد مي فرمودند: هر كه نياز دارد بيايد و ببرد. مردم هم مي آمدند و به اندازه ي نيازشان مي بردند و حتي يك درهم هم براي حضرت نميجگذاردند و ايشان هم گله اي نمي كردند. خانواده حضرت نيز گله اي نداشتند.
با تمام ثروتي كه علي بن ابيطالب (ع) داشتند، هرگز نخواستند از جمع فقرا خارج شوند. مي خواستند تا فقير باشند چرا که در حديث از رسول خدا (ص) آمده بود: فقرا در قيامت قدرتمندان هستند.
زماني هم که به حكومت رسيدند، از بيت المال هيچ حقوقي بر نداشتند.
امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: جدم علي (ع) در تمام دوران حكومتش نه خانه اي براي خود ساخت و نه كنيزي گرفت و نه مالي براي خويش اندوخته کرد.
مردي از مردمان عرب نقل مي کند که در مسجد كوفه، مردي را معتكف ديدم که هنگام افطار، نان جوي سبوس داري را با دست خرد مي كند. به من هم تعارف کرد و فرمود: بيا با من بخور. جلو رفتم و ديدم نمي توانم آن نان را بخورم و از مسجد خارج شدم. او علي (ع) را نمي شناخت.
مرد اعرابي در مدينه به خانه ي حسن بن علي (ع) به ميهماني فقرا رفت و غذايي خورد. به هنگام بازگشت گفت: به من كمي غذا بدهيد تا با خود ببرم. امام حسن (ع) به او فرمودند: براي چه مي خواهي؟ فردا هم اينجا سفره ي افطار هست. مرد گفت: در مسجد کوفه آقايي را ديدم که روزه دار است و غذايي براي خوردن ندارد، براي او مي خواهم.
امام (ع) فرمودند: آن مرد، پدر ما اميرالمومنين علي (ع) است. او رهبر و امام جامعه اسلامي است.
علي (ع) و زن
در روايت است که دنيا در قالب زني زيباروي تجسم پيدا کرد و در زميني كه علي (ع) در آن مشغول حفاري بودند حاضر شد و براي ايشان طنازي كرد. زن گفت: اگر يك شب به وصال ما برسي من تا پايان عمرت را كفايت مي كنم.
امام (ع) از چاه بيرون آمدند و به او فرمودند: « غُرِّي غَيْرِي » برو ديگرى را فريب بده.
اگر هر انساني در برابر اين سه موضوع بايستد، بقدر بضاعت خود بخشي از شخصيت مُلکي علي(ع) را پيدا مي كند.
علم اميرالمومنين (ع)
حضرت مکرر فرمودند: « أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ » (خطبه 189 نهج البلاغه) اي مردم از من بپرسيد پيش از آنكه مرا از دست دهيد، به علوم غيب نسبت علوم مادي آگاهترم. يعني همه چيز را مي دانم.
اما چرا در پي اين ادعا، اخبار غيبي زيادي از امام (ع) نقل نشده است؟
دليل را امام (ع) در خطبه 174نهج البلاغه مي فرمايند:
« وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ ص أَلَا وَ إِنِّي مُفْضِيهِ إِلَى الْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذَلِكَ مِنْهُ » به خدا قسم اگر بخواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا مى رود و احوال او چگونه خواهد بود، مى توانم. ولى مى ترسم درباره ي من عقيده اى پيدا كنيد كه به رسول الله (ص) كافر شويد. آن رازها را با ياران خاص خود در ميان مى نهم كه آنان را بيمى از كفر نيست.
اين کلام نشان از تواضع علي (ع) در برابر نبي اكرم (ص) دارد و علت هم علم ايشان است. علم، انسان را متواضع مي كند. آنکس که چيزي مي داند ولي متكبر است عالم نيست.
علي (ع) مراقب است مبادا حريم پيامبر (ص) خدشه دار شود.
بلاغت علي (ع)
بلاغت علي (ع) فضيلتي است که مانند معاويه به آن اعتراف دارد. محفن بن ابي محفن از كوفه به شام نزد معاويه رفت تا جيره ي خود را بگيرد. معاويه را در دربار ملاقات كرد.
معاويه به او گفت: از كجا مي آيي؟
گفت: از نزد كسي كه بسيار ترسوست، بسيار بخيل است و در سخنوري ناتوان است.
معاويه متعجب پرسيد: از پيش چه کسي مي آيي؟
گفت: از نزد علي بن ابيطالب (ع).
معاويه گفت: آيا علي (ع) بخيل است؟ اگر او در خانه، طلا و كاه داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق مي كند. آيا علي (ع) ترسو است؟ شجاعان عرب، پيروزي در برابر علي (ع) را به گور بردند. آيا علي (ع) سخن داني نمي داند؟ اگر خطبه هاي علي (ع) نبود، بلاغت مرده بود.
جاحظ ار ادباء بنام عرب است که مي گويند در ادبيات ركن اربعه است. به او گفتند: اي جاحظ! چگونه كلامت اينگونه قوي شد؟ گفت: « حِفظٌ كلامِ علي » با حفظ کردن سخنان علي (ع).
دو نمونه از كرم و بخشندگي اميرالمومنين (ع)
معاويه مي گويد: من در جنگ با علي از شكست خوردن هراس ندارم، زيرا آنقدر كريم است كه اگر بگويم مرا ببخش مي بخشد.
شخصي در ميدان جنگ، نزد علي (ع) رفت و گفت مي خواهم بجنگم اما سلاح ندارم. سلاحي به من بدهيد. حضرت شمشيرش را به او داد. آن مرد خنديد.
امام (ع) فرمودند: چرا مي خندي؟
مرد گفت: معاويه گفته بود علي بي سياست است. من شمشير داشتم و قصدم خلع سلاح تو بود.
امام (ع) در جواب فرمودند: به خدا قسم خجالت مي كشم که دستي به سوي من دراز شود اما خالي برگردد

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

در انتظار موعود حقیقی

یا مهدی ادرکنی
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته های برای آقا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس